آموزش ساخت شوکر برقي در خانه



روش کار:
فلش دوربين ها به انرژي زيادي نياز دارد به همين دليل مقدار بسيار زيادي از انرژي الکتريکي (ولتاژ بسيار بالا با شدت جريان کم) را در يک خازن براي فلش زدن ذخيره مي کنند و يک دفعه آن را تخليه مي کنند. ما با استفاده از کيت داخل دوربين هاي يک بار مصرف مسير اين انرژي ذخيره شده را تغيير مي دهيم و مثلآ به دو پيچ وصل مي کنيم حال اگر اين دو پيچ روي بدن يا هر جسم رساناي ديگر قرار بگيرند انرژي الکتريکي بين آن دو نقطه جريان پيدا مي کند و تخليه مي شود و باعث شوک مي شود، بدين ترتيب يک شوک دهنده (Shocker و Taser هم مي گويند) مي سازيم.

وسايل مورد نياز:
۱- يک دوربين يک بار مصرف فلش دار (نو يا استفاده شده فرقي نمي کند - مي توانيد مصرف شده هايشان را مجاني از عکاسي ها تهيه کنيد)
۲- يک جعبه خالي سيگار
۳- دو عدد پيچ (ترجيحآ سر آنها کمي بر آمده باشد)
۴- وسايل لحيم کاري، مقدار خيلي کمي سيم

مرحله اول: روکش مقوايي دوربين را پاره کنيد و قاب پلاستيکي دوربين را با فشار دادن زائده هاي کناري آن جدا کنيد، پيچ قطعه پلاستيکي کوچک رويي را باز کنيد و کيت الکترونيکي را با احتياط جدا کنيد (فقط کيت را لازم داريم).

ما با دو جزء اصلي در اين کيت سر و کار داريم، يکي خازن آن و يکي هم دکمه شارژ.
دکمه شارژ عمومآ به صورت دو تکه فلزي روي هم پشت دکمه پلاستيکي اصلي مخفي شده است که با فشار دادن آن خازن شروع به شارژ شدن مي کند (در بعضي از دوربين ها يک بار زدن دکمه شارژ کافي است ولي در بعضي ها بايد آن را نگه داريد، اگر خازن شارژ شود صدايي بم مي دهد و کم کم زير مي شود.) براي احتياط بيشتر توسط يک جسم با دسته عايق و سر رسانا (مثل انبردست) اتصال کوتاهي بين دو پايه خازن روي کيت برقرار کنيد تا اگر باري در آن ذخيره شده است تخليه گردد.

مرحله دوم: روي کيت دو سيم لحيم شده است که به باطري وصل مي شود، يک باطري قلمي را با رعايت قطب هاي مثبت و منفي بين دو سيم قرار داده و با چسب برق محکمش کنيد. حالا از بالاي جعبه سيگار دو پيچ را با فاصله تقريبآ ۲ تا ۳ سانت وارد کنيد طوري که سر پيچ بيرون باشد.




مرحله سوم: کيت را طوري درون جعبه سيگار جاسازي کنيد که دکمه شارژ بيرون جعبه بماند. حالا دو تکه سيم برداشته و يک سرشان را به قسمتي از پيچ که داخل جعبه است لحيم کنيد، سر ديگرشان را نيز به هر کدام از پايه هاي خازن. خوب حالا فقط دکمه شارژ را با چسب روي قوطي بچسانيد. شوکر شما آماده است! براي استفاده از آن فقط دکمه شارژ را فشار دهيد تا صدا به حالت زير (شبيه يک سوت اعصاب خورد کن) درآيد حالا کافيست پيچ ها را به بدن فرد مقابل بزنيد.



توجه: اين دستگاه شبيه اسباب بازي هاي موجود در بازار نيست، ولتاژي بالاي ۲۵۰ ولت ايجاد مي کند و خطرناک است. از آن به هيچ وجه در نواحي حساس مثل گردن، سر، نواحي تناسلي و… استفاده نکنيد. هر گونه استفاده از اين مطلب به عهده خود شماست.

نکات مهم:
- برآمدگي پيچ ها به تماس بهتر با سطح پوست کمک مي کند. مي توانيد براي ضعيف کردن اين دستگاه بر سر راه يکي از سيم هايي که به خازن وصل است يک مقاومت قرار دهيد.


- بهتر است وقتي اين وسيله را در جيب خود مي گذاريد روي پيچ ها را عايق کنيد يا اينکه يک کليد بر سر راه يکي از سيم هايي که به خازن وصل است قرار دهيد تا اشتباهي به خودتان شوک وارد نکنيد.

- بهترين جا براي تست کردن اين وسيله انگشت است، من خودم چندين بار تست کردم پس براي امتحانش زياد نترسيد يک بار امتحان کنيد ترستون مي ريزه شايد خوشتان هم بياد!
- بعد از هر بار شارژ کردن خازن در حين ساخت، آن را تخليه کنيد.
- براي ايمني بيشتر مي توانيد در حين ساخت از دستکش عايق استفاده کنيد.
- در حين کار دقت کنيد اتصال نابجايي بوجود نيايد چون ممکن است باعث سوختن يکي از قطعات شود. همه کيت هاي اين دوربين ها يک شکل نيست به همين دليل ممکن است بعضي از موارد شرح داده شده براي شما عينآ مانند موارد فوق نباشد.
استفاده نابجا از روش هاي مخرب در اين جزوه در مواقع غير ضرور شرعا حرام است و مسئوليت عواقب آن بر عهده خودتان است.

يادمان باشد که با دشمني خانگي روبرو هستيم که تا دندان مسلح بوده و از درنده خوئي گوي سبقت را از تمامي دشمنان تاريخي ما و اقوام درنده خو و تجاوزگر به سرزمينمان ربوده است. يادمان باشد که نظير چنين وحشيگري و درنده خوئي را در مورد سربازان مغول و اسکندر مقدوني نيز نقل نکرده اند. اسکندر مقدوني پس از به آتش کشيدن تخت جمشيد وقتي به مقبره کورش رسيد از اسب پياده شد و اداي احترام کرد و حتي دستور مرمت آنرا داد. اما اينان و رهبرانشان هيچ حرمتي را نگه نداشته و نخواهند داشت همانطور که ديديم و جهانيان نيز ديدند. يادمان باشد که تمام تاکتيک هاي جنگ و گريز هاي شهري و آنجه خودتان به ابتکار خود طرح ريزي و اجرا کنيد صرفاً براي دفاع و گريز است و نه روش و مرامي براي مبارزه. باز به خاطر داشته باشيد که بزرگترين مبارزه ما همان حضور ميليوني و نمايش خاموشي است که به نمايش جهانيان گذاشتيم اما بايد به فکر باشيم که هدف و طعمه آماده و راحتي هم براي درنده خوياني که هيج بوئي از انسانيت نبرده اند نباشيم. از آنجا که تظاهرات و حرکتهاي ما سازمان يافته و حزبي نيست عليرغم فراگيري نزديک به صد در صد مردم باز در برابر هجوم دسته جمعي دشمن آسيب پذير بوده و منجر به پراکندگيمان شده و نهايتا يکي يکي و دوتا دوتا به دام دشمن افتاده، دستگيرشده و مورد ضرب شتم قرار مي گيريم. به همين دليل پيشنهاد مي شود که به هنگام تظاهرات سعي شود دوستان و افرادي که هم ديگر را مي شناسند در گروه هاي حداقل پنج نفره و درکنار همديگر حرکت کرده و تا پايان تظاهرات همديگر را گم نکرده و بين خود قول و قراري بگذاريد که در مواقع لزوم بتوانيد به کمک همديگر رفته و يا اينکه حداقل در صورت دستيگري و يا اتفاقات احتمالي که براي يکي از دوستان مي افتد ديگران در جريان باشند.

منبع : ارتش سبز آزادی بخش ایران


داستان معجزه آخوند و مرغ لجباز !


در " اسرار اللطیفه و الکسیله " اثر استاد " ابوالحسن کسلانی " آورده شده :

"علامه میر محمد کربلایی سجر" فرزند " قربانعلی سریرآبادی " از مراد خود آیت خدا " محی الدین کشف الهی " نقل کرده است که :
روزی بانویی روستایی که همه ی روزی خود را از فروش تخم مرغ فربه ی خود بدست می آورد با حادثه ی تلخی مواجه شد .

یک هفته ی متوالی مرغ آن بانوی معززه تخمی برایش نساخت و آن بانو مستاصل برای درمان مرغ به سراغ طبیب رفت .

طبیب پس از معاینه آب پاکی را بر دستان بانو ریخت و فرمود :" این مرغ دیگر از برای تو تخمی نخواهد ساخت در پی مرغی دگر باش ."
اما بانو همه ی زندگی و حیاتش همان مرغ بی غیرت بود و بس . قوت روزانه اش را آن مرغ و تخم آن مرغ کریمه می شاخت . او به ناچار سراغ رمال را گرفت . رمال برایش نسخه فراهم کرد و او را امید داد تا سه روز دیگر مرغت برایت تخم گذاشتن را شروع خواهد کرد .

بانو سه روز را با خوشحالی و امید به اجرای آن نسخه پرداخت اما دریغا که سه روز و بل چهار روز گذشت و مرغ بی عار و بی خاصیت ماند . همسایگان آن بانو او را به آخوند روستا راهنمایی کردند و نصیحتش کردند که آن روحانی حتما دردت را درمان خواهد کرد .

بانوی معززه به نزد آن آخوند طویل العمر رفت و گفت :
ای روحانی تو را به خدا دردم را دوا کن . مرغکم چند روزی است تخم گذاشتن را فراموش کرده و مرا از زندگی ناامید کرده است .
آن روحانی بزرگ صاحب کرامت پس از لختی تفکر آن عمامه ی مبارکش را از سر نورانی خود برداشت و بر روی آن مرغ جمیله گذاشت . لحظه ای نگذشت که مرغ شروع به تخم گذاشتن کرد!

بانو با چشمانی اشکبار به آن آخوند صاحب مقام گفت :
ای آخوند بزرگوار خدا تورا عمر دهد . بسیار ممنونم . به من بگو چه کردی تا از کرامتت برای دیگران بگویم و خلق را از اعجازت آگاه کنم .
آن آخوند صاحب الکشفیات ابتدا از سخن گفتن خودداری کرد اما پس از اینکه اصرار آن بانو را دید فرمود :
همشیره در این عمامه ما آخوندها سری است که همه کس نمی دانند و آن این است که این عمامه بر سر هر کسی که رفته ماتحتش را فراخ کرده است .

اسرار اللطیفه و الکسیله