بجای خود کشی , سگهای وحشی رژیم را بکشیم .



لحظاتی قبل فیلمی دیدم از خودکشی یک جوان اصفهانی که به وی در دوران بازداشت تجاوز جنسی شده بود ( این طور که دوستان در توضیحات عنوان داشته بودند ) . من نمیتوانم درد و رنج آن جوان را درک کنم ولی اگر در آن شرایط بودم قطعا قبل از خودکشی چند تا از این سگهای خامنه ای دجال را بدرک واصل میکردم تا بقیه مردم از شر آنها خلاص شوند بعد اگر تحمل این دنیای پر از نفاق را نداشتم خود کشی میکردم . با خود کشی فقط خودمان را آزاد میکنیم ولی با کشتن سگهای رژیم دیگران را هم آزاد میکنیم و آنچنان وحشتی در دل این مزدوران میاندازیم که دیگر جرات نمیکنند اینگونه براحتی جنایت کنند .

لینک دانلود فیلم خودکشی این جوان

لینک توضیحات و کامنتهای مربوطه در بالاترین

اگر رژیم , رهبران جنبش سبز را دستگیر کرد این اقدامات را باید انجام دهیم .



قبل از اینکه کودتاچیان بخواهند رهبران جنبش سبز را دستگیر کنند این کارها را باید انجام بدهیم : ( تنها عنوان شدن این طرحها نیز باعث ایجاد رعب و وحشت در کودتاچیان خواهد شد چه برسد به اینکه مردم بخواهند آن را عملی کنند ) :

1- از هم اکنون تمامی کلانتریها و پایگاه های بسیج و پادگانهای سپاه پاسداران اطراف منزلتان را بدقت زیر نظر گرفته و تعداد نگهبانان و برجکها و محل اسلحه خانه ها را شناسایی کنید و نقشه چگونگی ورود و خلع سلاح نگهبانان و رسیدن به اسلحه خانه و.... را در ذهن خود و روی کاغذ طرح کنید .

2- از هم اکنون بمقدار کافی بنزین و سایر مواد آتش زا را برای ساختن کوکتل مولوتوف تهیه کنید .

3- افراد حزب اللهی و بسیجی و حاجی بازاری که در همسایگی و محل شما زندگی میکنند را سریعا شناسایی و ساعات رفت و آمد آنها را یاداشت کنید . ( بعد از دستگیر رهبران جنبش این مزدوران نیز باید توسط مردم دستگیر شوند و .... )

4- در هر ساختمان یکی از انباری ها را خالی کنید تا بعد از دستگیری مزدوران رژیم , ایشان را در آن زندانی وسپس محاکمه و اجرای حکم کنیم .

5 – اقرار های مزدوران دستگیر شده باید بر این سه محور استوار باشد . الف . وابستگی و جاسوسی برای روسیه و چین . ب : اعتراف به تقلب گسترده در انتخابات دهم ریاست جمهوری و قبول کودتای مخملی توسط رژیم . چ : اعتراف به جائر و خائن بودن خامنه ای و برائت جستن از حکومت اسلامی

6- از هم اکنون دوربینهای با کیفیت مطلوب را تهیه کنید ( هم برای تهیه فیلم از جریانات درگیری و هم برای ضبط اقرار مزدوران دستگیر شده )

7- به مقدار کافی طناب کلفت تهیه کنید . هم برای بستن دست مزدوران دستگیر شده و هم برای ساختن طناب دار برای مزدورانی که جنایتشان برای اهالی محل محرز شده است .

8- وقایع بعد از انتخابات نشان داد تظاهرات بصورت متمرکز براحتی توسط رژیم سرکوب میشود پس بهترین نوع تظاهرات , تظاهرات پراکنده و محله ای است وبنابراین از هم اکنون بفکر تهیه گونیهای کنفی و شن و ماسه برای ساختن سنگر محلی باشید

9- صدا و سیما یکی از مکانهایی است که باید به آن حمله شود و بعد از ایجاد تخریب کسترده در تاسیسات فنی و مخابراتی آن , حمله کنندگان باید سریعا محل را ترک کنند تا در محاصره نیروهای سرکوبگر گرفتار نشوند .

10- در اولین ساعات باید به دفاتر روزنامه های کیهان و رسالت و ایران و سایت رجانیوز و خبرگزاری فارس و ایرنا و .. حمله شود و کل ساختمان آن به آتش کشیده شود و مدیران و خبرنگاران شاخص آن توسط مردم دستگیر و برای اعتراف گیری و محاکمه به زندانهای آماده شده در محل برده شوند .

11- بعد از مسلح شدن مردم با سلاحهای به غنیمت گرفته شده از رژیم باید افراد شاخص و تاثیر گذار حکومت را با استفاده از اعدام انقلابی از صحنه خارج کرد ( این کار بشدت باعث تضعیف روحیه کوتاچیان خواهد شد . )

12- سایر موارد و .....

این پیشنهادات توصیه به خشونت نیست ولی میتواند هشداری به رهبران کودتاچیان باشد تا بفهمند ما همچنان آماده جهاد هستیم و از مرگ نیز هیچ ترسی نداریم این گوی و این میدان شما سران جنبش سبز را دستگیر کنید ( ولو برای چند ساعت ) آنوقت خواهید دید یک من ماست چقدر کره دارد !

داستان عمامه آخوند و تخم گذاشتن مرغ

در " اسرار اللطیفه و الکسیله " اثر استاد " ابوالحسن کسلانی " آورده شده :
"علامه میر محمد کربلایی سجر" فرزند " قربانعلی سریرآبادی " از مراد خود آیت خدا " محی الدین کشف الهی " نقل کرده است که :
روزی بانویی روستایی که همه ی روزی خود را از فروش تخم مرغ فربه ی خود بدست می آورد با حادثه ی تلخی مواجه شد .
یک هفته ی متوالی مرغ آن بانوی معززه تخمی برایش نساخت و آن بانو مستاصل برای درمان مرغ به سراغ طبیب رفت .
طبیب پس از معاینه آب پاکی را بر دستان بانو ریخت و فرمود :" این مرغ دیگر از برای تو تخمی نخواهد ساخت در پی مرغی دگر باش ."
اما بانو همه ی زندگی و حیاتش همان مرغ بی غیرت بود و بس . قوت روزانه اش را آن مرغ و تخم آن مرغ کریمه می شاخت .
او به ناچار سراغ رمال را گرفت . رمال برایش نسخه فراهم کرد و او را امید داد تا سه روز دیگر مرغت برایت تخم گذاشتن را شروع خواهد کرد .
بانو سه روز را با خوشحالی و امید به اجرای آن نسخه پرداخت اما دریغا که سه روز و بل چهار روز گذشت و مرغ بی عار و بی خاصیت ماند .
همسایگان آن بانو او را به آخوند روستا راهنمایی کردند و نصیحتش کردند که آن روحانی حتما دردت را درمان خواهد کرد .
بانوی معززه به نزد آن آخوند طویل العمر رفت و گفت :
ای روحانی تو را به خدا دردم را دوا کن . مرغکم چند روزی است تخم گذاشتن را فراموش کرده و مرا از زندگی ناامید کرده است .
آن روحانی بزرگ صاحب کرامت پس از لختی تفکر آن عمامه ی مبارکش را از سر نورانی خود برداشت و بر روی آن مرغ جمیله گذاشت .
لحظه ای نگذشت که مرغ شروع به تخم گذاشتن کرد!
بانو با چشمانی اشکبار به آن آخوند صاحب مقام گفت :
ای آخوند بزرگوار خدا تورا عمر دهد . بسیار ممنونم . به من بگو چه کردی تا از کرامتت برای دیگران بگویم و خلق را از اعجازت آگاه کنم .
آن آخوند صاحب الکشفیات ابتدا از سخن گفتن خودداری کرد اما پس از اینکه اصرار آن بانو را دید فرمود :
همشیره در این عمامه ما آخوندها سری است که همه کس نمی دانند و آن این است که این عمامه بر سر هر کسی که رفته ماتحتش را فراخ کرده است .

اسرار اللطیفه و الکسیله

وصیت نامه کوروش کبیر به مردم ایران

اينک که من از دنيا مي روم ، بيست و پنج کشور جز امپراتوري ايران است و در تمامي اين کشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان در اين کشورها داراي احترام هستند و مردم آن کشورها نيز در ايران داراي احترامند ، جانشين من خشايار شا بايد مثل من در حفظ اين کشورها کوشا باشد و راه نگهداري اين کشورها اين است که در امور داخلي آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

اکنون که من از اين دنيا مي روم تو دوازده کرور در يک زر ( بيش از ترليون )در خزانه داري و اين زر يکي از ارکان قدرت تو مي باشد ، زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلکه به ثروت نيز هست . البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين خزانه بيافزايي نه اين که از آن بکاهي ، من نمي گويم که در مواقع ضروري از آن برداشت نکن ، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولين فرصت آن چه برداشتي به خزانه برگردان .

مادرت آتوسا ( دختر کوروش کبير ) برگردن من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم کن.

ده سال است که من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را که از سنگ ساخته مي شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن به وجود نمي آيد و غله در اين انبارها چندين سال مي ماند بدون اين که فاسد شود و تو بايد يعد از من به ساختن انبارهاي غله ادامه بدهي تا اين که همواره آذوغه دو يا سه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اين که غله جديد به دست آمد از غله موجود در انبارها براي تامين کسري خوار و بار استفاده کن و غله جديد را بعد از اين که بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو براي آذوغه در اين مملکت دغدغه نخواهي داشت و لو دو يا سه سال پياپي خشک سالي شود .

هرگز دوستان و نديمان خود را به کارهاي مملکتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو کافي است ، چون اگر دوستان و نديمان خود را به کارهاي مملکتي بگماري و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمايند نخواهي توانست آنها را مجازت کني چون با تو دوست اند وتو ناچاري رعايت دوستي نمايي .

کانالي که من مي خواستم بين رود نيل و درياي سرخ به وجود آورم ( کانال سوئز ) به اتمام نرسيد و تمام کردن اين کانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد ، تو بايد آن کانال را به اتمام رساني و عوارض عبور کشتي ها از آن کانال نبايد آن قدر سنگين باشد که ناخدايان کشتي ها ترجيح بدهند که از آن عبور نکنند .

اکنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اينکه در اين قلمرو ، نظم و امنيت بر قرار کنند ، ولي فرصت نکردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين کار را به انجام برساني ، با يک ارتش قدرتمند به يونان حمله کن و به يونانيان بفهمان که پادشاه ايران قادر است مرتکبين فجايع را تنبيه کند .

توصيه ديگر من به تو اين است که هرگز دروغ گو و متملق را به خود راه نده ، چون هر دوي آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم درغگو را از خود بران . هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط مکن و براي اين که عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون ماليات را وضع کردم که تماس عمال ديوان با مردم را خيلي کم کرده است و اگر اين قانون را حفظ نمايي عمال حکومت زياد با مردم تماس نخواهند داشت .

افسران و سربازان ارتش را راضي نگاه دار و با آنها بدرفتاري نکن ، اگر با آنها بد رفتاري نمايي آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در ميدان جنگ تلافي خواهند کرد ولو به قيمت کشته شدن خودشان باشد و تلافي آن ها اين طور خواهد بود که دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اينکه وسيله شکست خوردن تو را فراهم کنند .

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اينکه فهم و عقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بيشتر شود تو با اطمينان بيشتري حکومت خواهي کرد .

همواره حامي کيش يزدان پرستي باش ، اما هيچ قومي را مجبور نکن که از کيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش که هر کسي بايد آزاد باشد تا از هر کيشي که ميل دارد پيروي کند .

بعد از اين که من زندگي را بدرود گفتم ، بدن من را بشوي و آنگاه کفني را که من خود فراهم کردم برمن بپيچان و در تابوت قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مکن تا هر زماني که مي تواني وارد قبر شوي و تابوت سنگي من را آنجا ببيني و بفهمي که من پدرت پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست و پنج کشور سلطنت مي کردم . مردم و تو نيز خواهيد مرد زيرا که سرنوشت آدمي اين است که بميرد ، خواه پادشاه بيست و پنج کشور باشد ، خواه يک خارکن و هيچ کس در اين جهان باقي نخواهد ماند ، اگر تو هر زمان که فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت مرا ببيني ، غرور و خود خواهي بر تو غلبه نخواهد کرد ، اما وقتي مرگ خود را نزديک ديدي ، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصيت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اينکه بتواند تابوت حاوي جسدت را ببيند .

زنهار ، زنهار ، هرگز خودت هم مدعي و هم قاضي نشو ، اگر از کسي ادعايي داري موافقت کن يک قاضي بي طرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد و راي صادر کند ، زيرا کسي که مدعي است اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد .

هرگز از آباد کردن دست بر ندار ، زيرا که اگر از آباد کردن دست برداري کشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت ، زيرا قاعده اينست که وقتي کشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود ، در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهر سازي را در درجه اول قرار بده .

عفو و دوستي را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو و سخاوت است، ولي عفو بايد فقط موقعي باشد که کسي نسبت به تو خطايي کرده باشد و اگر به ديگري خطايي کرده باشد و تو عفو کني ، ظلم کرده اي ، زيرا حق ديگري را پايمال نموده اي .

بيش از اين چيزي نمي گويم ، اين اظهارات را با حضور کساني که غير تو اينجا حاضرند کردم تا اينکه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را کرده ام و اينک برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي کنم مرگم نزديک شده است.

ناگفته های علی افشاری از تاریکخانه اشباح



به نام هستي بخش رياست محترم قوه قضائيه جناب آقاي آيت الله شاهروديبا سلام و احترام اينجانب علی افشاری، در آذرماه سال 1379 با دستور قاضي شعبه 26 دادگاه انقلاب اسلامي تهران بدون تفهيم اتهام و دلايل آن بازداشت و به همراه آقاي مهندس عزت الله سحابي روانه زندان اوين شدم . موضوع اوليه اتهام ،به سخنراني اينجانب در ميتينگ" اعتراض به شكل گيري انسداد سياسي" در دانشگاه اميركبير مورخ 6/9/1379 با عناوين تبليغ عليه نظام، تشويش اذهان عمومي و توهين به رهبري اختصاص داشت . پس از گذراندن قريب به 8 روزدر بخش عمومي زندان اوين به بند انفرادي 240 زندان اوين منتقل شدم و بازجويي امنيتي آغاز شد كه از همان ابتدا با فحاشي ، توهين و برخوردهاي اجباري همراه بود. پس از يك هفته بازجويي پيوسته و توام با بي خوابي و ايستادن هاي ممتد مقابل ديوار و تهديد به انواع و اقسام شكنجه ،به دليل عدم پذيرش خواست بازجويان در قبول اتهام براندازي ، پس گرفتن سخنان اعلام شده در سخنراني فوق الاشاره ، معذرت خواهي از رهبري و رياست قوه قضائيه و پاسخگويي به سئوالات خارج از چهارچوب موضوع بازداشت ، پس از 24 ساعت بيخوابي در حالي كه در صندلي عقب ماشين خوابانده شدم و چشم بند به چشم ، در داخل پتو پیچیده شدم به مكاني كه به قول بازجويان "تاريكخانه اشباح " بود و بعدها فهميدم بازداشتگاه 59 سپاه پاسداران است ، منتقل شدم. در همان شب انتقال مورد ضرب و شتم و فحاشي از سوي چند نفر قرار گرفتم و مجبور شدم بر خلاف حقوق و تمايلم به پاسخگويي در باره موارد خارج از موضوع بازداشت بپردازم. از اين زمان به بعد شدت و عمق فشارها ي جسماني و رواني ، محروميتها ،خلا عاطفی و ايزولگي به تدريج و به صورت مستمر، چنان فزوني يافت كه پس از يك ماه ايستادگي ناگاه مقاومتم شكست و شخصيتم را فروريختند و چونان كودكي كه در فضايي غريبه قرار گرفته است از فضاي گذشته ام گسسته و تبديل به موجودي مصلوب الاختيار و فاقداراده شدم كه چون مومي در دستان بازجو بود و بازجو در موقعيتي مسلط قرار گرفت . در اين وضعيت بحراني همچون بيمار رواني سير معكوس اجتماعي شدن را طي كردم و روز به روز فاصله بيشتري با شخصيت قبليم پيدا كردم . وضعيتم بگونه اي بود كه توان مخالفت و ايستادگي در برابر بازجو را نداشتم و تنها توانم معطوف به كاستن از شدت و ابعاد خواسته هاي بازجو بود. خواست بازجويان در اين دوره ، ابتدا عينيت بخشي به سناريوها و ذهنيت هاي آنان در مورد پرونده هاي ملي نظير كوي دانشگاه ، حادثه خرم آباد ، عملكرد دفتر تحكيم وحدت و جنبش دانشجويي وتلاش براي اخذ اعترافات مورد نظر در مورد اصلاح طلبان و جريانات سياسي رقيب و پاسخگويي به سئوالات از طريق فشار ، اغفال و تلقين بر اساس طرح هاي از پيش تعيين شده بود، اما پس از خودداري نهايي اينجانب در يك دوره پرفراز و نشيب 45 روزه كه در اوج فشارها و محروميتها قرار داشتم ، به انجام مصاحبه ويدئويي عليه مواضع قبلی خودم و اعلام مواضع توبه آميز تغيير يافت و اينجانب نيز به ناچار تن به انجام مصاحبه دادم تا مجبور به اعتراف دروغ عليه ديگران و روايت كژتابانه وقايع مهم ملي و جنبش دانشجويي در چارچوب تصورات غير واقعي تيم بازجويي نشوم . اما در همان شرايط شرط كردم كه مصاحبه جنبه تحليلي داشته باشد و جنبه خبررساني و افشاگرانه پيدا نكند . روال انجام مصاحبه اجباري بدينترتيب بود كه نخست محورها از سوي سربازجو ديكته شد و پس از چانه زدن با بازجو ، متن اوليه مصاحبه با اعمال نظر تيم بازجويي تدوين شد و سه مصاحبه ويدئويي در داخل محيط بازداشتگاه با حضور تيم بازجويي صورت گرفت . فيلمها براي تيم كارشناسي ارسال شد و مجدداٌ بر اساس نظر كارشناسان و تغييرات آنها بر روي متن هاي پياده شده مصاحبه ها ، متني جديد تهيه گشت و در اختيار اينجانب قرار گرفت تا آن را حفظ كنم و پس از يك روز تمرين به مكاني در داخل پادگان عشرت آباد منتقل شدم كه قرار بود مصاحبه اي ويدئويي با يك تيم فيلمبرداري حرفه اي صورت گيرد ، كه ناگاه و بدون هيچگونه پيش زمينه قبلي با خبرنگار و تيم فيلمبرداري صدا و سيما مواجه شدم . اشارات بازجو نشان از آن داشت كه نبايد واكنشي نشان دهم و از آنجاييكه من از حق "خود بودن" بعنوان بديهي ترين حق يك انسان محروم بوده و اراده مستقل خودم را از دست داده بودم و از اذيت و آزار جهت تحميل اعتراف دروغ بر روي ديگران هراس داشتم ، ناچار تسليم شدم . اما روال آن مصاحبه به اصطلاح داوطلبانه كه در ظاهر بنا به درخواست اينجانب صورت گرفت ، خود حكايت تلخ ديگري است كه نشان مي دهد منافع گروهي و اميال قدرت طلبانه براي ذبح حقيقت و تحريف واقعيت ، هيچ مرزي را نمي شناسد. ابتدا شخص بازجو در حضور مصاحبه گر و تيم فيلمبداري صدا و سيما بر روي صندلي مصاحبه كننده نشست و من در حالي كه روبروي او قرار داشتم و نگاهم به دوربين صدا و سيما بود ، متن مكتوب آورده شده از بازداشتگاه را از حفظ به صورت پيوسته و يكسره بدون هيچگونه سئوال و جوابي خواندم . البته در حين خواندن نيم نگاهي نيز به متن مكتوب داشتم. كل اين مصاحبه در يك كاست نيم ساعته به صورت مجزا فيلمبرداري شد . بازجو اعلام كرد كه اين فيلم را براي تيم بازجويي و پاره اي مقامات مي خواهد و ارتباطي با مصاحبه تلوزيوني ندارد. سپس مصاحبه كننده صدا و سيما ( آقاي فلاح ) بر روي صندلي نشست و در چهارچوب متن از پيش تعيين شده سئوالاتي را مطرح كرده و من نيز پاسخهاي مد نظر بازجويان را ارائه كردم كه به مدت بيش از يك ساعت در كاست هاي جداگانه تصويري ضبط شد . در واقع كلماتي كه از زبان من در اين مصاحبه و مصاحبه هاي ويدئويي قبلي جاري شد ، هيچيك سخنان من نبود ، بلكه اراده و خواست تيم بازجويي بود كه در اثر فشارهای سنگین وارده، از زبان من بيان مي گشت . اين مصاحبه به صورت يك فيلم ساختگي بود كه نقش من بازيگري در جايگاه مصاحبه شونده بود و تيم بازجويي كارگرداني آن را بر عهده داشت . اما متاسفانه در حالي كه قاضي پرونده به شكلي صريح اعلام كرده بود كه اين مصاحبه داخلي است و در رسانه ها ي عمومي پخش نمي شود . بر خلاف توافقات صورت گرفته ، مصاحبه به صورت گزينشي و با مونتاژ فيلم پرشده در حضور بازجو و فيلم مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما در بخشهاي خبري صداوسيما پخش شد. در اين دوران چند نامه توبه آميز نيز از اينجانب خطاب به قاضي پرونده ، رئيس قوه قضائيه و شوراي عمومي دفتر تحكيم وحدت گرفته شد كه روال آن مطابق متن مصاحبه به صورت تحميلي و ديكته شده از تيم بازجويي بود كه هيچكدام عقايد و ديدگاههاي من نبود بلكه نمايانگر شخصيتي بود كه در جريان بازجويي اجباري از من ساخته شده بود . البته نامه هاي فوق منتشر نگشت. همچنين در اين دوران ، اجبار و فشار بسياري بر من وارد شد تا در چهارچوب القائات و ذهنيت بازجويان اطلاعاتي در خصوص فعالين اصلاح طلب و دانشجويي درقالب فرمهاي تك نويسي بنويسم . سرانجام به لطف پروردگار در حالي كه به شدت به لحاظ روحي به هم ريخته و پريشان بودم و حتي چند بار تا آستانه خودكشي با سيم برق رفتم ، در نيمه دوم خرداد ماه سال 80 در آن شرايط دشوار شخصيت به هم ريخته خود را در داخل بازداشتگاه بازيافتم و شخصيت واقعي و پيش از بازداشتم دوباره نمايان گشت . و در مقابل برنامه بازجويان ايستادم و از انجام خواسته هاي آنان سرباز زدم و در اولين فرصت تمامي موارد خلاف و اعترافات دروغ را به اطلاع قاضي پرونده رساندم و در اولين ملاقات با خانواده مختصري از اجحافات صورت گرفته را جهت روشنگري به اطلاع افكار عمومي رساندم . مجدداٌ دوباره فشارها و تهديدها آغاز شد و مرا تهديد كردند كه تا چند سال به صورت انفرادي در بازداشتگاه 59 خواهم ماند و به حبسي طويل المدت بيش از 15 سال محكوم خواهد شد . امكان دفاع در فضاي افكار عمومي پيدا نخواهم كرد و قس عليهذا و مرتباٌ عنوان مي كردند كه قاضي و دادگاه در اين پرونده نقشي ندارند وآنها تعيين كننده نهايي و اصلي سرنوشت پرونده مي باشند .در تيرماه سال 80 قرار بازداشتم تبديل به وثيقه 200 ميليون توماني شد و علي رغم آنكه خانواده من در مرداد ماه سال 80 تمامي وجه وثيقه را با اخذ تاييديه كارشناسي دادگستري به صورت سندهاي ملكي تاديه نمودند ، بدون تفهيم اتهام جديدي تا آذرماه سال 80 در بازداشتگاه 59 در سلول انفرادي بسر بردم كه در سه ماه آخر آن هيچگونه بازجويي صورت نگرفت . در مجموع اهم مصاديق اذيت و آزار جسماني و رواني در اين دوران بازداشت 356 روزه بشرح زير مي باشد :
• 328 روز حبس انفرادي كه 128 روز آن در سلول انفرادي به ابعاد 3/1 * 2 متر و 200 روز در سلول به ابعاد 3 * 6 متر گذشت . • حضور در بازداشتگاه هاي امنيتي و نظامي با رده حفاظتي بالا • حضور در بازداشتگاه حفاظت اطلاعات وزارت دفاع در جنب فرودگاه مهر آباد كه سلول هاي آن در نزديكي فرودگاه قرار دارد و صداي ناهنجار و گوشخراش نشست و برخاست پيوسته و لاينقطع هواپيما جايي براي آرامش باقي نمي گذارد . • ضرب و شتم با چشمان بسته و فحاشي و توهين هاي بسيار و زننده • بي خوابيهاي مداوم و گسترده بگونه اي كه يك مورد آن 4 روز مداوم بود • تهديد مكرر به اعدام و صحنه سازي و برقراري مقدمات اعدام مصنوعي و تلاش براي وادار كردن به نوشتن وصيت نامه • نگاه داشتن ايستاده به روي ديوار به صورت طويل المدت • تهديد به انواع و اقسام شكنجه همراه با فرياد هاي گوشخراش به صورت متوالي در گوشهاي اينجانب كه برخي از آنها متضمن فشارهاي جنسي بود . • تهديد به بازداشت اعضاي خانواده و دوستان • محروميت عاطفي و حسي و ممانعت از برقراري ارتباط موثر و آزاد با خانواده و وكيل • بي خبري و محروميت از كتاب و روزنامه به مدت 8 ماه و محروميت مطلق از تلوزيون ، راديو و مطبوعات اصلاح طلب • بستن چشم بند در تمام دوران حضور در بازداشتگاه • بردن پاي تخت به منظور زدن كابل و برقراري مقدمات آن • فشارهاي رواني گسترده • قرار گرفتن در معرض سرما بگونه اي كه عمدتاٌ در فصل زمستان شبها در اتاقي سرد قرار داشتم • شرايط بهداشتي نامناسب • محروميت از مكالمات تلفني آزاد و محدوديت تماس تلفني در حضور بازجو • محدوديت و محروميت در استفاده از هواخوري بگونه اي كه در طول 4 ماه نخست حبس ،روزانه 5 دقيقه در حياط كوچك بازداشتگاه با چشم بند امكان هواخوري داشتم . • فريب و دروغپردازي جهت وارونه نشان دادن مسائل و فضاي سياسي كشور و جنبش دانشجويي • انتقال اخبار كذب و دروغ به نقل از دوستان و فعالين سياسي اصلاح طلب • انتقال بوسيله آمبولانس (كه در برخي موارد روي برانكارد قرار مي گرفتم ) از بازداشتگاه به دادگاه • بازجويي نامحدود در تمامي حوزه ها و خارج از موضوع بازداشت پس از آزادي با وثيقه 200 ميليون توماني از طريق مصاحبه مطبوعاتي و نامه نگاري به مسئولين بلند پايه نظام و پيگيريهاي حقوقي به آگاهي بخشي پيرامون مسائل دوران بازداشت و مطالبه حقوق تضييع شده پرداختم ولي متاسفانه پاسخي دريافت نكردم و در عوض دو سال ديگر به ناحق ، تحت اتهامات بي اساس به زندان افكنده شدم و تاوان ايستادگي بر روي مواضع و حقوق انساني خود را پس دادم . آقاي شاهرودي آنچه در اين پرونده بر من گذشت ، آئينه تمام عيار تخلفاتي است كه جنابعالي چندي پيش براي دستگاه قضايي برشمرديد و تا زماني كه عاملين و صحنه گردانان اين تخلفات به سزاي اعمال غير انساني و غير شرعي خود نرسند ، نمي توان به انجام اصلاح واقعي در دستگاه قضايي اميد داشت . اينك پس از گذشت افزون بر 55 ماه از تشكيل پرونده و 44 ماه از آزادي با قيد وثيقه 200 ميليون توماني ، روز سه شنبه مورخ 1/6/1384 بعنوان زمان برگزاري دادگاه اينجانب ابلاغ شده است. حال با عنايت به توضيحات فوق الذكر و سياسي بودن ماهيت اتهامات وارده ، التزام به فرايند دادرسي عادلانه ، اعلاميه جهاني حقوق بشر ، موازين ديني و حقوق من بعنوان يك انسان حكم مي كند مطابق اصل 168 قانون اساسي دادگاه اينجانب به صورت علني و با حضور هيئت منصفه برگزار گردد . از آنجائيكه مصاحبه ويدئويي ساختگی گرفته شده از اينجانب در دوران بازداشت، در بخشهاي خبري پر بيننده صدا و سيما با پوشش تبليغاتي گسترده پخش شده است ، از اين رو موجبي براي مخالفت با علني شدن دادگاه به دلايل امنيتي وجود ندارد . وقتي طرح مطالب توضيحي و به اصطلاح روشنگرانه پيرامون اعمال مخل امنيت كشور ( به زعم آقايان ) در رسانه هاي خبري در دوران بازداشت مشكل امنيتي ندارد به طريق اولي اطلاع افكار عمومي و رسانه هاي عمومي از مطالب مطروحه در دادگاه , دفاعيات طرح شده در خصوص بي اساسی اتهامات و مفاد مصاحبه به منظور سنجش ميزان واقعيت اتهامات وارده نيز خالي از تبعات امنيتي است . ترديدي نيست كه برگزاري دادگاه صالح علني ، مناسبترين راهكار براي داوري درست افكار عمومي و فعالين دانشجويي پيرامون وقايع رخ داده در اين پرونده و حواشي آن بعنوان فرازي از تاريخ معاصر و نحوه برخورد قضايي و امنيتي با يك فعال دانشجويي مي باشد . كيفيت برگزاري دادگاه اينجانب مي تواند آزمون ديگري براي سنجش اصلاحات ادعايي در دستگاه قضايي و ميزان جامه عمل پوشيدن قانون شهروندي باشد. به اين لحاظ مصرانه خواهان برگزاري دادگاه به صورت علني و بر اساس مقتضيات فرايند دادرسي عادلانه مي باشم .
و من الله التوفيق
علي افشاري 24/5/1384

ماجرای خانه هدایت کرج

خانه هدایت اسلامی (موسسه خیریه گل یاس) کرج مرکزی خصوصی زیر نظر بنیاد نور بود که به نگهداری بیش از یک هزار دختر(با سن ۷ سال به بالا) در طی چند سال دوران فعالیت خود می‌پرداخت. با فرار یکی از دختران از این مرکز و مراجعه به مطبوعات و دفتر محمد خاتمی، گزارشاتی در رسانه منتشر شد که حاکی از سو استفاده از دختران در سنین مختلف، ربودن دختران، بهره برداری رییس دادگاه انقلاب کرج و برخی دیگر از مقامات بلندپایه از دختران، معتاد کردن و تجارت آنان داشت.

این مرکز زیر نظر بنیاد نور اداره می‌شد.بنیاد نور متعلق به محسن رفیقدوست (اولین وزیر سپاه و رییس بنیاد مستضعفان و جانبازان) است که به کار تجارت دارو، شکر و.... اشتغال دارد .

دستگیری متهمان

فعالیت این مرکز پس از آن فاش شد که والدین یک دختر با ارائه شکایتی اعلام کردند که دختر ۱۷ ساله شان پس از ربوده شدن به مرکزی بنام خانه هدایت در کرج منتقل شده و مسئولان این مرکز از تحویل دادن دخترشان خودداری می‌کنند. با تحقیقات پلیس مشخصی شد که دهها دختر دیگر نیز به عناوین مختلف به این مرکز آورده شده‌اند.

رسانه‌ها از دستگیری برخی دیگر از مسولان این مرکز به اتهام ربودن دختران، سو استفاده و انتقال آنان به کویت و دبی خبر دادند.

در میان متهمان پرونده؛ دادگاه تنها حجه الاسلام هادی منتظری مقدم رییس دادگاه انقلاب کرج و از مسئولان مرکز را به حدود ده سال حبس و شلاق محکوم کردو احکام سایر متهمان به جزای نقدی تبدیل شد.اتهامات وی در دادگاه :توقیف ونگهداری دختر ۱۷ ساله‌ای به نام «سمن»، اعمال نفوذ برخلاف حق و مقررات قانونی در جهت اداره کردن مؤسسه غیر قانونی «گل یاس» کرج (خانه هدایت)، مشارکت در تحویل ندادن نوزادان بدون سرپرست به خانواده‌هاشان، اخذ رشوه به مبلغ ۵ میلیارد ریال، مشارکت در جلب و توقیف و حبس غیرقانونی چهار فردو جعل عنوان قاضی ویژه مواد مخدر" اعلام شد.

پس از آزادی وی با قید وثیقه رسانه‌ها از ناپدید شدن دختری که با مراجعه به مطبوعات وضعیت این مرکز را افشا کرده بود گزارش دادند مسایل مربوط به ۱۹ دختر ۷ تا ۲۰ ساله‌ای که در این مرکز نگهداری می‌شدند در دادگاه مسکوت گذاشته شد.

علت گمراهی مذهبیون


"خواجه نصیر الدین " دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است :
در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟
من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم .
خواجه نصیر الدین فرمود :
ای شیخ تو کوششها در دین مبین کرده ای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را می دانی . و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر می خیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر می شود , راه بر او شناسانده شده است .
اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذره ای بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است.
من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم , دین ها و آیین ها دیده ام . از "غوتمه ( بودا ) "در خاورزمین تا "مانی ایرانی" در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو می زیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند .
آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی می دانند و معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد .
اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ ؟
در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان " اما " و " اگر " دارد .
در اسلام تو را می گویند :
دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست .
غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست .
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .
و این " اماها " مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان می بیند .
و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ای شیخ کسلان ....

حکومت اسلامی ! تجاوز به زنان بازداشتی را با خواندن صیغه موقت توجیه میکنی , لواط را چه میکنی ؟



امروز داشتم با یکی از همکاران اداره که از طرفداران دو آتشه حکومت اسلامی هست گفتگو میکردم که بحث رسید به نحوه برخورد رژیم با زندانیان کهریزک و اوین و ... و جریان تجاوز به بازداشتیها . این طرف که خیلی علاقه داره بهش بگن حاج آقا ( تازه هنوز حج تمتع هم نرفته ) سریع پرید توی کلامم و گفت : اولا تجاوز نشده اگر هم شده خیلی کم بوده و من مطمئن هستم قبلش حتما خطبه ازدواج موقت بین طرفین قرائت شده و بنابراین یک رابطه شرعی بوده . خیلی عصبانی شدم که این بیشرف داره این کثافت کاری های رژیمو این جوری توجیه میکنه . برای همین بدون رودربایستی جلوی بقیه همکارا بهش گفتم : آخه دیوث زنها رو صیغه موقت کردن مردا رو چیکار کردن که تجاوزشون شرعی بشه ؟ طرف که اصلا انتظار نداشت من بهش بگم دیوث و در مورد لواط هم توجیه خاصی نداشت . گفت : اولا اگه نتونی ثابت کنی که من دیوث هستم باید شلاق بخوری و در ثانی اصلا تجاوزی نبوده و اینها همه شایعه مزدوران آمریکا و انگلیس و .. هست ( اینا تا توی منطق کم میارن سریع همه چی رو از بیخ و بن تکذیب میکن تا خیال خودشون راحت بشه ! ) و در ادامه گفت : منبعد دیگه این شایعات رو توی اداره مطرح نکنید که صحبت کردنش هم شبه گناه داره ( بعد سرشو دور از جون گاو انداخت پایین و رفت توی اطاقش ) بعد من و بقیه همکارا این بحث رو ادامه دادیم و به این نتیجه رسیدم که حکومت اسلامی و طرفدارانش چقدر سست منطق و سفسطه گر هستند و هر واقعه ای را که به نفعشان نباشد میخواهند با هر روشی توجیه کنند . حال بر فرض مثال نیروهای رژیم قبل از تجاوز صیغه موقت هم خوانده باشند آیا یک دختر باکره را میشود بدون اجازه پدرش صیغه کرد ؟ آیا یک پسر یا مرد را میشود صیغه کرد ( راستی برای مردا چه صیغه ای میخوانند ؟ )

دانلود کتابهای ممنوعه جدید


فرهنگ چيست - احمد كسروي

كار؛ پيشه و پول - احمد كسروي

فرهنگ است يا نيرنگ - احمد كسروي

سرنوشت ايران - احمد كسروي

دين و جهان - احمد كسروي

در راه سياست - احمد كسروي

در پيرامون خرد - احمد كسروي

درپاسخ بدخواهان - احمد كسروي

خواهران و دختران ما - احمد كسروي

خدا با ماست - احمد كسروي

حاجي هاي انباردار - احمد كسروي

پندارها - احمد كسروي

بهائـيگـري - احمد كسروي

صوفي گري - احمد كسروي

شيعي گري - احمد كسروي

سوناي زعفرانيه - دكترنوري زاده

اعترافات سعيد امامي - دكترنوري زاده

فلاحيان، مردي براي همه فصول جنايت

از حجتيه تا حزب الله – دكتر نوري زاده

خاندان خميني - مهدي شمشيري

غرور و سقوط - ج 1

غرور و سقوط - ج 2

غرور و سقوط - ج 3

ايستاده بر آرمان - علي غريـب

لانه فساد - وقايع داخل زندان اوين

حقوق زن ، حقوق بشر است

اعلامیه جهانی حقوق بشر

از دیکتاتوری تا دموکراسی - جین شارپ

جامعه ایران در دوران رضا شاه

پشت پرده هاي انقلاب - بهرام چوبينه

پاسخ به تاريخ - محمدرضا پهلوي

سقوط شاه – فريدون هويدا

سـتيز و مدارا - رامين كامران

هويت ، كيهان ، سعيد امامي - اكبر گنجي

عاليجناب سرخپوش...- اكبر گنجي

به مردم دروغ مي گفتيم - اكبر گنجي

ساواك – كريستين دلانوا / ج 1

ساواك – كريستين دلانوا / ج 2

ساواك – كريستين دلانوا / ج 3

اسرار كائنات – پروفسور ابراهيم ويكتوري


شگفتيهاي جهان - پروفسور ويكتوري

37 كتاب از صادق هـدايـت

روسپيان سودازده من - ماركز

قلعه حيوانات - جرج اورول

قربانيان انقلاب 57 - عمادالدين باقي

جنايات هولناك رژيم در شهريور 67 - ج 1

جنايات هولناك رژيم در شهريور 67 - ج 2

جنايات هولناك رژيم در شهريور 67 - ج 3

هـمه مــردان شـاه

تاريخ گفـته نشده اسلام

تشيع و قدرت در ايران - ب.كشاورزي

شيطان و خدا - ژان پل سارتر

علي نماد شيعه گري - آله دالفك

پيامبران خرد - شهريار شيرازي

ترور و اسلام - حسين ملك

ملاحظاتي در تاريخ اسلام - ع . ميرفطروس

اسلام شناسي ج 1 و 2 - ع . ميرفطروس

آيات شيـطانـي جلد اول - سلمان رشدي

آيات شيـطانـي جلد دوم - سلمان رشدي

شـــرم - سلمان رشـدي

بشـارت - هوشنگ معين زاده

كمدي خدايان - هـ.معين زاده

آيا خدا مرده است؟ - هـ.معين زاده

خيام و آن دروغ دلاويز - هـ.معين زاده

تولـدي ديـگر - ش . شـفــا

حقوق بشر، قانون بيضه...1 - ش.شفا

حقوق بشر، قانون بيضه...2 - ش.شفا

حقوق بشر، قانون بيضه...3 - ش.شفا

حقوق بشر، قانون بيضه...4 - ش.شفا

بازشناسي قرآن - مسعود انصاري

نگاهي نو به اسلام - مسعود انصاري

كوروش بزرگ ومحمدعبدالله - م.انصاري


الله اكبـــر - مسعود انصاري

روز قيامت در اسلام - م.انصاري

شيعي گري و امام زمان - م.انصاري

اسلام و مسلماني - مسعود انصاري

23 ســـال - علي دشـتـي

تخت پولاد - علي دشتي


تعریف مغالطه و انواعش



1. مغالطه شخص ستیزی: اظهاراتی را غلط فرض کنیم چون از گوینده آن خوشمان نمی‌آید یا او را مغرض؛ خائن؛ جاسوس و… می‌دانیم. مثال:

کاوه: ناباور می‌گه نباید در انتخابات دهم شرکت کرد چون در کشوری که آزادی بیان و اندیشه نیست و حق انتخابی میون گزینه های مختلف وجود نداره؛ انتخابات جوکه!

مصطفی: نه بابا. اصلا مگه اون مرتیکه آدمه؟! یه کافر بی دین و ایمونه که نشسته اونجا داره واسه خودش زرت و پورت می‌کنه! اگه اون عقل داشت خدا و پیغمبرو زیر سوال نمی‌برد!

دقت کنید که اینجا مصطفی پاسخی به کاوه نمی‌دهد و فقط با حمله به شخص سعی می‌کند کل مطلب را غلط نشان دهد و آن را بی اعتبار کند. البته اینکه کسی را فاقد صلاحیت بدانیم به خودی خود مغالطه نیست؛ به شرطی که استدلال آن طرف را نقد کنیم و بگوییم چرا غلط می‌گوید.

۲. مغالطه خودت هم همین طور: این مغالطه به طور خلاصه همان قضیه «دیگ به دیگ می‌گه روت سیاه» هست! این مغالطه معمولا در زمانی به کار برده می‌شود که یکی از طرفین پاسخی برای طرف مقابل ندارد و به همین دلیل تیغ اتهام را به طرف مقابل برمی‌گرداند تا فشار را از روی خود خارج کند. (این در واقع نوعی از مغالطه شخص ستیزی است که در بالا ذکر شد)

بیژن: حسن! خیلی خطرناکه حسن! نکش این کوفتیو! سیگار سمه. واسه خودت می‌گم.

حسن: زرشک! خودتم که سیگار می‌کشی!

در اینجا حسن تیغ انتقاد را به خود بیژن برمی‌گرداند که در واقع شاید دارد حرف درستی می‌زند. اینکه بیژن خودش سیگاری باشد یا نباشد فرقی در اصل استدلال او نمی‌کند که سیگار مضر است. رد ادعای بیژن توسط حسن به این روش مغالطه است. این مغالطه به شکل دیگری هم مطرح می‌شود که با یک مثال قابل درک است:

سپیده: اینجا در حق زنان اجحاف می‌شه. بعضی از قوانین تبعیض آمیز و نابرابر هستند.

آمنه: نه اینکه الان تو اروپا و آمریکا حق زن تمام و کمال رعایت می‌شه. تو خود غربشم زن همش کالای جنسیه.

اینجا آمنه مغالطه آن هم همین طور کرده است. اینکه در غرب وضع زنان به چه صورت باشد هیچ ربطی به تبعیض و اجحاف حقوق زنان در ایران پیدا نمی‌کند. اگر هم در غرب مشکل مشابهی وجود داشته باشد هم غرب اشتباه می‌کند و هم ایران! این از اشتباه بودن اجحاف حقوق زنان در ایران چیزی کم نمی‌کند. با این مغالطه تنها سعی می‌شود از زیر بار انتقاد شانه خالی شود.

۳. مغالطه پهلوان پنبه: نام‌های دیگر این مغالطه حمله به مرد پوشالین یا سپر بلا است. همانطور که از نام آن برمی‌آید یعنی فردی در استدلال حریف مبالغه کند؛ آن را تغییر دهد یا تحریف کند. و سپس به آن استدلال تحریف شده بتازد و از آن کلی اشکال بگیرد و با خودش حال کند که پاسخ طرف را داده است! در حالیکه انگار به یک مترسک پوشالین حمله کرده و آن را زمین زده است، نه خود استدلال طرف مقابل را.

نازنین: به نظر من ایران باید سکولار بشه تا توش حق همه افراد مسلمان؛ زرتشتی؛ بیخدا؛ بهایی و… به طور یکسان رعایت بشه و دین و اعتقاد باعث تبعیض نشه.

اصغر: یکدفه بگو در دین و ایمونو تو مملکت گل بگیریم و نذاریم هیچ کی دین داشته باشه دیگه. حرفت واقعا دیکتاتوریه. تو نمی‌تونی همه را به زور بیدین کنی.

اینجا اصغر مغالطه پهلوان پنبه کرده است و به خیال خام خود پاسخ دندان شکنی به نازنین داده است. درحالیکه گفته و منظور نازنین این نبوده و اصغر آن را به این شکل تحریف کرده تا حمله به آن آسان شود. ( در پرانتز بگویم که سکولاریسم به معنی جدایی دین از سیاست است نه دین ستیزی. این مغالطه رایج است که برخی روحانیون تا اسم سکولاریسم می‌آید آن را به عنوان اینکه یک پدیده ضد دینی است به باد انتقاد می‌گیرند و با حیله مردم را می‌ترسانند که سکولاریسم یعنی بیخدایی و دین ستیزی و… درحالیکه چنین نیست و مثلا کشوری چون آمریکا سکولار است ولی اکثریت دیندار با کمال آرامش زندگی خودشان را می‌کنند. سکولاریسم یعنی آزادی دینی برای همه؛ نه تحمیل یک دین بر بقیه.)

۴. مغالطه توسل به زور: در این مغالطه با استفاده از تهدید؛ زور و ترس تلاش می‌شود تا مطلبی را به کرسی نشاند. در واقع این اصلا یک استدلال نیست! بلکه کاملا خلاف استدلال است. شاید با تهدید و زندان و ترس از چماق بتوان مطلبی را تحمیل کرد. ولی این یک مغالطه است. البته این مغالطه همیشه لازم نیست به طور مستقیم یا با زور فیزیکی باشد. مثلا سان سور یک نوع توسل به زور است که یک حکومت برای کنترل بیان و تاثیر روی باورهای مردم به کار می‌گیرد.

فرناز: خب من اصلا به گلابی شک دارم. اصلا اعتقاد ندارم به این قضیه ها. به نظر من این قوانینش هم همش ضد بشریه و برای جوامع مردسالار عصر حجری بوده.

عباس: وا گلابیا! تو خجالت نمی‌کشی؟! شرم نمی‌کنی واقعا؟ یهو بگو سیبو پرتغالم قبول نداری خودتو راحت کن دیگه! گلابی نشناس بدبخت! مزدور اجنبی! می‌دونی اگه بخوام می‌تونم به جرم اهانت به گلابی مقدس زندانیت کنم. تازه اونجا برادرهای گمنام اول خدمت مرتدی مثل تو می‌رسن. و بعدش چون خونت مباحه اعدامت می‌کنن. حالا چی می‌گی بچه پررو؟

فرناز: یا گلابی مقدس! به دادم برس! آقا غلط کردم! شما درست می‌گین.

در اینجا عباس (احتمالا یک بسیجی!) با توسل به زور توانسته که فرناز را مجبور به پذیرفتن مطلبی کنه و هیچ استدلالی در آن به کار نبرده. به این طریق هر حرف مهملی را در جامعه می‌توان به کرسی نشاند. چون وقتی کسی به خاطر زور و چماق جرات مخالفت نداشته باشد؛ حرفی زده نشده و طرف مجبور می‌شود که چیزی را قبول کند. (می‌توانید مثال گلابی را با هر واژه دلخواه عوض کنید! کمی بیاندیشیم.)

۵. مغالطه توسل به اکثریت: به این شکل است که ادعا می‌شود حرف ایکس درست است چون اکثر مردم آن را قبول دارند. یا چیزی درست است چون سنت است و همیشه مورد قبول بوده یا باور رایج است.

آرش: من به این و اون و آن دلیل گلابی را قبول ندارم.

مهدی: یعنی تو می‌خوای بگی یه میلیارد آدم الکی گلابی را قبول دارن؟!!! گلابی هست چون از قدیم ندیم مردم گلابی را قبول داشتن و الانم دارن.

در اینجا مهدی به جای پاسخ دادن به آرش؛ توسل به اکثریت می‌کند و می‌گوید من درست می‌گویم چون خیلی‌ها مثل من می‌گویند و باور رایج است. این یک مغالطه است. اگر یک چیز را همه هم قبول داشته باشند صرف مقبولیت دلیل درستی ادعایی نمی‌شود؛ بلکه باید مدرک آورد و استدلال کرد.

۶. مغالطه توسل به مرجعیت: یعنی ادعای اینکه چیزی درست است چون فلان مرجع مشهور آن را گفته یا در فلان جا نوشته. این مغالطه معمولا با آوردن نقل قول یا ارجاع به فردی که در آن زمینه مرجعیت ندارد انجام می‌شود.

فاطمه: گلابی درسته.

کتایون: چرا؟ چه دلیلی داری؟

فاطمه: چون اینشتین؛ نیوتون؛ ابن سینا؛ و… گفتن.

اینجا فاطمه مرتکب مغالطه توسل به مرجعیت شده . البته هر ارجاعی مغالطه نیست و مرجع متخصص؛ بی غرض و مدرکدار می‌تواند درست باشد. البته گاهی حتی مراجع صلاحیت دار هم در زمینه خود درست نمی‌گویند. (باز هم گلابی با ادعاهای بسیار قابل تعویض است!)

۷. مغالطه دوری: یا مصادره به مطلوب، مغالطه ای است که بر خلاف بسیاری دیگر مغالطات که تنها مردم عادی مرتکبشان می‌شوند، حتی بسیاری از فلاسفه و منطق دانان را هم به اشتباه می‌اندازد. برهان دوری به طور خلاصه یعنی تلاش برای اثبات یک گزاره توسط برهانی که همان گزاره از مقدماتش است. یعنی شخصی برای اثبات حکمی استدلالی بیاورد که به طور پنهانی در استدلال خود، حکم (ثابت نشده قبلی) را فرض گرفته است. به همین دلیل گاهی یافتن آن مشکل است، چون شاید در نگاه اول به چشم نیاید. اگر مغلطه کار در این زمینه استاد باشد می‌تواند حسابی طرف مقابل را بپیچاند! دو مثال:

گردآفرید: گلابی بهترین دین جهانه.

محمود: برای چی؟

گردآفرید: چون اگر همه ادیان را در نظر بگیری گلابی در میانشان از بقیه بهتره.

در واقع گردآفرید در در پاسخ به محمود دوباره حرف اولش را به شکل دیگری تکرار کرده است!

مغالطه دوری به یک دور باطل می‌انجامد که می‌تواند بدون نتیجه مدام تکرار شود

۸. مغالطه معمای غلط: نام های دیگر این مغالطه «این یا آن» یا «سفید و سیاه دیدن» است. یعنی اینکه تنها دو فرض برای چیزی قائل شویم؛ در حالیکه حالت‌های دیگری هم وجود داشته باشند و ما آن شقوق را یا واقعا ندانیم یا بیخیال شویم. این مغالطه معمولا باعث سردرگمی می‌شود و اصلا کارکرد مغالطه همین به غلط انداختن و سردرگم کردن با استدلال غلط ولی خوش‌ساخت است. راه جلوگیری از این مغالطه این است که با ذهن باز با مسائل برخورد کنیم و همیشه احتمال این را بدهیم که شاید تمام حالات ممکن را در نظر نگرفته باشیم.

بردیا: من ناباورم.

نرگس: پس بگو ببینم تو خالقی یا مخلوق؟

در اینجا نرگس مرتکب مغالطه معمای غلط شده است. یعنی طرف مقابل را مجبور کرده که تنها از دو حالت انتخابی او یکی را انتخاب کند، درحالیکه احتمالات دیگری هم هستند.

۹. مغالطه توسل به نادانی: یا توسل به جهل. یعنی استفاده از فقدان شواهد به نفع یک گزاره؛ به عنوان شاهدی بر درستی گزاره برعکس آن.

بهمن: من می‌گم خدا صد در صد وجود داره.

قلی: از کجا مطمئنی؟

بهمن: تو می‌تونی ثابت کنی اصلا خدایی وجود نداره؟

قلی: نه!

بهمن: دیدی دیدی! پس تو هم به وجود پروردگار عالم معترفی!

اینجا بهمن مرتکب مغلطه توسل به نادانی شده است. اینکه کسی نتواند عدم وجود چیزی را اثبات کند دلیل درستی آن گزاره نمی‌شود. با همین استدلال می‌توان نتیجه گرفت که هیولای اسپاگتی پرنده و غول چراغ جادو هم وجود دارند چون نمی‌توانیم عدم وجودشان را اثبات کنیم!

یک مثال جالب دیگر در ویکی‌‍پدیا پیدا کردم که قبلا در کتابی خوانده بودم. بد نیست آن را بیاورم. این مثال واقعی است. اسقف انگلیکن به نام هوگ مونت فیوره در کتاب خود به نام «احتمال خدا» با این مطلب به خیال خود فرگشت نئوداروینی را به چالش کشیده که: «اگر خرس‌های قطبی شکارچیان غالب قطب هستند؛ به نظر نمی‌آید نیازی بوده باشد که در فرگشت، استتار سفید رنگ پیدا کرده باشند». ریچارد داوکینز در کتاب خود به نام «ساعت‌ساز نابینا» برای نمونه این ادعای این اسقف را آورده و گفته که: «اگر نویسنده این متن کمی تفکر می‌کرد تا یک خرس قطبی سیاه رنگ را که در کمین یک خوک آبی نشسته و آرام آرام به طرفش می‌رود تصور کند؛ می‌توانست دلیل فرگشتی خز سفید خرس قطبی را درک کند. جهالت (نادانی) در این مورد سبب شده که وی تصور کند هیچ دلیل دیگری [برای رنگ سفید خرس قطبی] وجود ندارد».

۱۰. مغالطه تعاقب: این مغالطه به این صورت است که وقتی رخدادی پیش از یک رخداد دیگر اتفاق افتاده؛ رخداد اولی را علت رخداد دوم بدانیم. ولی دلیلی وجود ندارد که حتما میان دو رخداد پشت سر هم رابطه علّی وجود داشته باشد. پس این مغالطه است.

فرهاد: مینو تو باز چی کار کردی؟! تا اومدی خونه لپتاپم سوخت!

مینو: چرا؟ چه طور مگه؟

فرهاد: آخه از وقتی که تو اومدی این دیگه روشن نمی‌شه.

در اینجا فرهاد مرتکب مغالطه تعاقب شده است. اینکه آمدن مینو با خراب شدن کامپیوتر همزمان بوده دلیل نمی‌شود خرابی کامپیوتر تقصیر مینو بوده باشد. حتما دقت دارید که این مغالطه ریشه بسیاری از خرافات هم هست. مثلا اگر طرف در یک بازی پیراهنی پوشیده بوده و بازی را برده؛ آن پیراهن را خوش یمن دانسته و گمان می‌کند که شاید بردن او در مسابقه ارتباطی به لباس او در آن روز داشته. درحالیکه این مغالطه تعاقب است و استدلال عقلانی (بر پایه خردگرایی) نیست.

مبانی شکنجه سفید و نقش آن در بازجویی ها

سوال : بحث شكنجه و بدرفتاری از منظرهای مختلفی میتواند مهم ارزیابی شود و مورد بررسی و دقت نظر قرار گیرد. حداقل آنكه اعلامیه جهانی حقوق بشر كه به مثابه آرما ن مشترك تمام انسانها و ملتها مطرح است, در ماده 5 خود تاكید كرده است: هیج كس نباید شكنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه, ضد انسانی یا تحقیرآمیز قرار گیرد, همچنین در اصل 38 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز تصریح شده است كه: ” هر گونه شكنجه برای گرفتن اقرار و یا كسب اطلاع, ممنوع است…” اصل 39 قانون اساسی نیز میگوید: ” هتك حرمت و حیثیت كسی كه به حكم قانون دستگیر, بازداشت, زندانی یا تبعید شده, به هر صورت كه باشد, ممنوع و موجب مجازات است.” اما از منظر روانشناختی و با توجه به اینكه جنابعالی یك روانپزشك هستید, ارزیابیتان از اهمیت و ضرورت پرداختن به بحث شكنجه و بدرفتاری چیست؟ به ویژه آنكه ممكن است در نگاه اول این مقوله, بحثی محدود به اقلیتی بسیار محدود و وابسته به حقوق اساسی معدودی از شهروندان تحلیل شود ؟

بیان دو نكته میتواند ضرورت این بحث را تبیین كند. نخست آنكه اساسا انسان موجودی بیوسایكو سوشیال است. به این معنا كه فرانیدها و پیامدهای اجتماعی, در كنار ویژگیهای زیست شناختنی و روانشناختی فرد بر شكل گیری رفتار و تفكر او, تاثیر به سزایی دارد. به بیان دیگر, انسانها صرفا از تجربیات شخصی خود تاثیر نمیپذیرند بلكه مسائل اجتماعی فضایی روانی می آفریندو كل جامعه را تحت تاثیر خود قرار میدهد .

نكته دیگر اینكه, آزادی و امنیت از اساسی ترین نیازهای روانی انسانها به شمار میایند. از این رو میتوان نتیجه گرفت در جامعه ا ی كه شكنجه اعمال میشود, اگر چه تعداد معدودی درگیر مقوله شكنجه میشوند ,اما آثار اعمال شكنجه به دلیل ایجاد فضای روانی و اختلال در آزادی و امنیت اجتماعی, كل جامعه را دربر میگیرد و حاصل این عمل, خودسانسوری است. ضمن اینكه ضررهای خودسانسوری از سانسور و محدودیتهای اجتماعی فرهنگی اعمال شده توسط حكومت بیشتر است چرا كه در خودسانسوری, خلاقیت از بین میرود و فكر و اندیشه جدید تولید نمیشود و در نتیجه جامعه دچار ركود میگردد. در چنین جامعه ای, طبیعی است كه زمینه برای رشد انواع فسادها و انحرافات و ناهنجاری های اجتماعی مهیاتر و فراهم تراست.

ذكر یك مثال, بیشتر این پدیده را تبیین میكند. وقتی شهری مورد حمله هوایی قرار میگیرد, احتمال آسیب دیدن هر فرد یا منزل, كمتر از یك دهم درصد است. اما فضای روانی اجتماعی ایجاد شده, آحاد جامعه را درگیر میكند و انرژی خلاق و تولیدی جامعه را مستهلك مینماید. از این منظر, بحث شكنجه ,واجد اهمیت ویژه ای است.

آیا برای شكنجه به طور عام یا شكنجه سفید به طور خاص تعریف مشخصی وجود دارد؟

در اعلامیه ای كه علیه شكنجه در سال 1975 منتشر و توسط سازمان ملل تایید شد, شكنجه به معنای تمام عملیاتی معرفی شده است كه به وسیله آن درد یا رنج شدید روحی یا جسمی تعمدا توسط كارگزاران عمومی یا شخص ثالث اعمال میشود تا از شكنجه شده یا شخص دیگری, اطلاعات یا اعترافاتی گرفته شود .مطابق این تعریف, هنگام شكنجه فرد را به سبب كاری كه انجام داده یا گمان میرد كه انجام داده باشد ,مجازات میكنند.

مارچلو ویگنار, روانكاو اهل اروگوئه كه سالها در پاریس در تبعید به سر برد, شكنجه را تمام حالتهای تعمدی تعریف میكند كه در آن هر شیوه ای به كار میرود تا باورها و آرمانهای قربانی را نابود كند و او را از هویت و شخصیتش خالی نماید. اما منظور از شكنجه سفید, بیشتر شكنجه های روانی است. به این معنا كه در این نوع شكنجه پس از اعمال شكنجه, نشانه فیزیكی كه نشاندهنده اعمال شكنجه باشد بر جای نمی ماند.

سوال: سازو كارهای شكنجه سفید با شكنجه فیزیكی چه تفاوتهایی دارد؟

از آنجا كه جسم و روان دو مقوله منفك از هم نیستند, در نتیجه عملا تفكیك كامل این دو نوع شكنجه ازیكدیگر ناممكن است. در عمل, روشهای خاص هر نوع شكنجه تاثیر متقابلی بر نوع دیگر دارد و شاهد نوعی تعامل و هم پوشانی هستیم. مهمترین مسئله در شكنجه سفید, بازجویی و شرایط بازجویی است. معمولا بازجویی به دو منظور صورت میگیرد : یكی استخراج اطلاعات دقیق و واضح و دیگری, ایجاد تغییر در تفكر زندانی یا شستشوی مغزی . در نوع اول بازجویی, زندانی تحت فشار قرار میگیرد, اما به میزانی كه اطلاعات دقیق, ریز و صحیح مورد نیاز باشد. زندانی باید در شرایطی قرار گیرد كه انسجام تفكرش حفظ شود و خطاهای ذهنی اش كاهش یابد.

در نوع دوم بازجویی, مسئله برعكس نوع اول است و بازجویی, با روشهای سوال مكرر, بحث و جدل ,تهدید, تلقین یا مرام آموزی, تشویق, خشونت و . . .انجام میگیرد. هدف اصلی این نوع بازجویی, تسریع شكستن ارزشهای زندانی و تشویق او به جایگزینی نظام جدید ارزشی است. در این روش, بازجو در نقش دوست و دشمن, ظاهر میشود و فقط وقتی فشارها كاهش می یابد, این تضاد در جهت دوست شدن با بازجو به معنی پذیرش سیستم ارزشی او حل شود. در این بازجویی های طولانی, خسته كننده با سوالات تكراری در مورد یك موضوع و عدم پذیرش گفته های زندانی و باز تكرار و تكرار و تكرار آن سوالات و بحث, فرد تحت فشار قرار میگیرد. همچنین, جهت دادن به تضادهای درونی زندانی و تاكید و بزرگ كردن اختلافها و تضادهای مطرح در زندگی وی, مد نظر است. در روند این بازجویی ها, قدرت نقادی و مقاومت زندانی ضعیف شده و به تدریج آماده پذیرش تلقین ها میگردد.

آیا روشهای دیگری نیز برا ی اعمال فشار, مثل ایجاد درد جسمی و فشار فیزیكی نیز به كار میرود؟

مسلما بله, بنده آنها را به صورت كلی و با یك طبقه بندی نسبی بیان میكنم. جهت اعمال شكنجه, اعم ازجسمی و روحی, از روشهای زیر استفاده شده است:

1)-ایجاد درد و كتك تا قربانی بین تسلیم شدن و یا تحمل درد, یكی را انتخاب كند. این روش, خیلی موثر نیست و در عمل, تهدید به شكنجه و تحمل انتظار روانی درد, از خود درد سخت تر است.
2)-ایجاد خستگی فیزیكی, كه در این حالت فرد برای مدتی طولانی در نقطه ای, بی حركت وادار به ایستادن میشود. این روش, ابتدا باعث تقویت ویژگیهای اخلاقی و روحی و مقاومت فرد میشود, اما پس ازمدتی زندانی فكر میكند اگر تسلیم نشود, خودش باعث آزار خودش میشود. چون در این شرایط او با خود و مشكلاتش تنهاست و باید در برابر “خویش” مقاومت كند و بین “تسلیم شدن” و “آزار دیدن” یكی ر ا انتخاب نماید. در همین مرحله است كه فرد بر اثر خستگی , دچار تردید در ارزش هایش نیز میشود. در این روش فشار فیزیكی و روانی به گونه ای توام عمل میكنند.
“ایجاد خستگی روانی” شكل دیگری از شكنجه است كه در همین فایل قابل توضیح است. محرومیت ازخواب, بیدار كردن مكرر فرد از خواب, تجویز داروهای محرك یا خواب آور و بازجویی های طولانی ,از جمله شیوه هایی است كه با هدف شكستن اراده و سلب نگرش یا قضاوت نقادانه فرد, مورد استفادهواقع میشود.
3)ـ-كنترل غذا, آب , سیگار و . . . كه در این حالت, زندانی خیلی زود وابستگی فیزیكی خود را به شكنجه گر, جهت برآورده شدن نیازهای اولیه احساس میكند و بر سر دوراهی “غذا” یا “پاسخ به درخواست شكنجه گر” قرار میگیرد.
4)-جداسازی یا زندان انفرادی, پایه این روش محرومیت حسی است. یعنی در این شرایط, مشكل اصلی فرد تنها بودكاهش محركات و داده های حسی نظیر كاهش صدا, مناظر یكنواخت و . . .میباشد. واكنش افراد نسبت به این روش كاملا متفاوت است. بعضی افراد میتوانند مدتها تنهایی رابدون تغییرات روانی شدید تحمل كنند . در حالیكه برخی دیگر, درمدت كوتاهی در زندان انفرادی ,به مرز جنون و افسردگی شدید میرسند.
5)-انتقاد از خود, از آنجایی كه انسان جایزالخطاست و اگر كسی خود را بدون خطا بداند و حاضر به نقد خود نباشد, ضعف شخصیتی محسوب میشود و از سوی دیگر اگر افراد انعطاف پذیر نبوده و درمقابل تغییر مقاومت كنند نیز ضعف دیگر شخصیتی محسوب میگردد, با استفاده از این موضوع در یك بحث و فضای به ظاهر دوستانه, زندانی وادار به ورود به عرصه نقد خود و انتقاد از خویش میشود. بعد از بیان خطاها و نقدها, احساس گناه شدیدی در فرد ایجاد میشود و زندانی برای رهایی از این احساس گناه, مجبور به انتقاد مكرر از خود و یا به بعبارتی, اعتراف و توبه میشود.

در بحث شكنجه روانی به مقوله ” شستشوی مغزی ” اشاره كردید, آیا تعریفی مشخص برای آن وجود دارد؟

این واژه اولین بار توسط یك روزنامه نگار امریكایی در سال 1950 به كار برده شد و به معنای پذیرش درخواست صاحبان قدرت تحت شرایط فشار و زندان و علیرغم ا میال زندانی میباشد. تعریف دیگر شستشوی مغزی, آموزش دوباره و غیر ارادی به فرد, در زمینه سیستم ارزشی و باورهای فرد درشرایط فشار و محدودیت اطلاعات است. از یاد نبریم كه باورها, اعتقادات و قضاوتها خود بر پایه مجموعه ای از اطلاعات قرار دارند. اگر فرد در شرایط محدودیت اطلاعات قرار بگیرد و علاوه بر این محدودیت تحمیل شده, اطلاعات تحریف شده و یا اساسًا نادرست نیز به وی داده و ارائه شود, زمینه برای تغییر باورهایش فراهم میگردد.

به نظر شما, آیا نقطه نهایی شكنجه همین جاست یا اهداف و پیامدهای دیگری هم مد نظر است؟

نقطه نهایی شكنجه به هدف شكنجه گر وابسته است كه آیا هدف از اعمال فشار گرفتن اطلاعات است یا شستشوی مغزی(تواب سازی)اما هر كدام كه باشد, انسجام وجودی فرد را بر هم میزند و قربانی با تحمل فشار زیاد, وادار به انتخاب بین “بدتر” و بدترین” میشود. یعنی بین ” فشار زیاد جسمی و روحی ” و یا “پذیرش درخواستهای بازجو” باید یكی را انتخاب كند.
عمیق ترین تغییر در شكنجه, رسیدن به ” شستشوی مغزی” و یا به عبارتی همانندسازی با مهاجم است .یعنی قربانی هویت و تفكر و باورهای بازجو را درونی ساخته و متعلق به خود میداند. به تعبیر دیگر ,قربانی “فرامن” خود را برون فكنی نموده و بازجو را فرد باارزشی میبیند.

آیا همه افرادی كه تحت شكنجه روانی قرار میگیرند به مرحله شستشوی مغزی میرسند؟

در بررسی پدیده های مربوط به انسان, هیج امر قطعی و صددرصدی وجود ندارد, چرا كه برای بررسی هر پدیده ای عاملهای متعدد مداخله گر و اثرگذار وجود دارد. واكنش افرادی را كه تحت این فشارها قرار میگیرند میتوان به سه دسته طبقه بندی كرد, گروه اول , به ظاهر تسلیم میشوند. گروهی دیگر, تسلیم میشوند و همانندسازی میكنند و گروه سوم در برابر تغییر عقیده مقاومت میكنند.توجه به این نكته اهمیت دارد كه هر سه گروه, صدمه روحی شدیدی متحل میشوند و علائم اضطراب ,افسردگی, توهم, هذیان ها و سوء تعبیرها و خطاهای اداركی در این افراد قابل رویت و احساس است.

آیا راه حلی برا ی كاهش تاثیر شكنجه روحی . روانی وجود دارد؟

یك عامل مهم در ایجاد این تغییرات, محرومیت حسی و محدودیت اطلاعات و اداراكات فرد است .
همچنان كه جسم برای سالم بودن به غذا نیازمند است. مغز نیز برای حفظ كاركرد طبیعی خود محتاج بهره مندی از اطلاعات میباشد و همان گونه كه در شرایط نبود غذای مناسب, گوشت مردار كه انسان فطرتًا از خوردن آن مشمئز میشود و حرام است, قابل خوردن و حلال میگردد, سیستم عصبی نیز در شرایط محرومیت اطلاعات و تحریكات حسی, عطش دریافت اطلاعات را دارد و در این مرحله, قادر به انتخاب و تفكیك و تصفیه اطلاعات درست از نادرست نمیباشد. به عبارتی انسان برای پاسخ به یك نیاز حیاتی كه حفظ پیوستگی ذهن و روان و یا ادامه حیات است, به صورت ناخودآگاه اطلاعات نادرست را می پذیرد. یك راه پیشگیری از این اتفاق, تولید اداراكات و اطلاعات در ذهن است. یعنی زندانی خود را با خاطرات و محفوظات و داستانهایی سرگرم كند. در این شرایط, افرادی كه قدرت تخیل و فانتزی قوی دارند و میتوانند خود را با خاطرات گذشته یا محفوظاتشان سرگرم كنند, آسیب پذیری كمتری دارند. خواندن و مرور اشعار یا متون مقدس و دینی و به ویژه محفوظاتی كه برای زندانی و قربانی, همراه با خاطرات خوش, نیز میتواند جایگزین مناسبی برای محدودیت ادراكی حسی به وجود آمده باشد. در حقیقت, به میزانی كه فرد خود را سرگرم كند و برای خویش “برنامه “تدارك ببیند و از سكوت و در انتظار ماندن بپرهیزد, در عبور سالم تر از این شرایط موفق تر خواهد بود. فردی كه در این شرایط قرار میگیرد, باید “انتظار” را از خود دور كند.

آیا شكنجه تحت تاثیر متغیرهایی قرار دارد؟

البته, توانایی افراد و آستانه تحریك آنها متفاوت است. فردی با سه روز انفرادی تحت تاثیر قرار میگیرد و دیگری با 30 روز. عوامل شخصیتی و حتی سن و تواناییهای جسمی و فیزیكی فرد نیز موثراست. افراد به میزانی كه درونگراتر باشند و ارتباطات اجتماعی شان كمتر باشد, تنهایی را بهتر تحمل میكنند. افرادی كه زود عصبانی میشوند و یا گمان میكنند كه دنیا باید همیشه بر وفق مرادشان باشد ,بیشتر تحت تاثیر قرار میگیرند. هر چه سازگاری ا فراد با محیط بیشتر باشد, امكان تحمل شرایط شكنجه روحی روانی بیشتر میشود. همچنین افرادی كه ذهنیت و حافظه قوی و یا توان خلاقیت بالایی دارند بهتر و بیشتر میتوانند وضعیت انفرادی یا شرایط شكنجه روحی روانی را تحمل كنند. چرا كه وقتی همه چیز را از آنها میگیرند باز میتوانند با توانایی های ذهنی خود, خویش را سرگرم كنند . همانطور كه در پاسخ به سوال قبل گفتم, افرادی كه اهل فانتزی و تخیل هستند هم تحمل بیشتری دراین شرایط نشان میدهند.

اصولاافرادی كه تحت این نوع فشارها قرار میگیرند دچار چه نوع آسیب ها و پیامدهای روحی روانی میشود؟

افرادی كه به منظور ایجاد شستشوی مغزی تحت فشار و شكنجه قرار میگیرند. مراحل روانی خاصی ر ا تجربه میكنند كه شدت و نظم این مراحل میتواند متفاوت باشد. یكی از شایع ترین این حالتها ,افسردگی است. افسردگی در آن, فقط به صورت عاطفی شدن زیاد, وجدانی شدن و احساس غم و گریه خود را نشان میدهد. البته مراحل روانی در افراد در یكی از مراحل زیر متوقف میشود و پیشرفت نمیكند:

1- ابتدا فرد دچار احساس درماندگی و فراموش شدگی میشود. فقط بازجو است كه او را به دنیای بیرون متصل میكند.
2ـ سپس در برابر رفتارهای متغیر بازجو كه روزی مهربان و روزی دیگر بسیارخشن و غیر قابل دسترسی است, دچار حیرت و سرگردانی میشود.
3- احساس تردید و عدم اطمینانكه از او چه میخواهند و البته فقط بازجو پاسخ این سوال را میداند.
4ـ در این مرحله زندانی به بازجو وابسته میشود, میخواهد او را بشناسد و با او ارتباط برقرار كند كه این وابستگی بیمارگونه است.
5_ احساس تردید و از دست دادن شعور و آرمان ها به دلیل وابستگی به بازجو.
6_ احساس گناه به دلیل وابستگی به بازجو.
7_ احساس تردید و سوال در مورد سیستم ارزشی خود.
8_ از دست دادن قدرت نقادی و ارزیابی چند جانبه كارهای خود.
9_ احساس بالقوه شكست و ترس از دیوانه شدن
10 _ احساس نیاز شدید برای داشتن اصول جدید و ثابت كه بازجو برای یافتن این اصول به او كمك میكند.
11 _ احساس نهایی تعلق یا همانندسازی.

اگر چه شما در این گفتگو به شیوه های رساندن زندانی به این مراحل اشاراتی داشتید, اما در صورت امكان در این خصوص بیشتر توضیح دهید.

بعد از ایجاد احساس وابستگی به بازجو و احساس گناه, شستشوی مغزی تازه آغاز میشود. هر چیزی كه زندانی بیان میكند, باعث رضایت بازجو نمیشود و بازجو در باره هر جمله سوالات متعدد و چندجانبه ای میكند و شروع میكند به بازنویسی جملات با خود زندانی. زندانی مجبور است نوشته های او ر ا بپذیرد و یا مدام بحث كند و این اساس و عصاره شستشوی مغزی است. در واقع بازجو وقتی راضی میشود كه زندانی از اظهارات قبلی و سیستم ارزشی بازجو برای صحت گفته های خود استدلال میكند .
در تمام این مراحل, زندانی همواره در تلاش آگاهانه است كه اصول خود را حفظ كند, ولی مراحل تغییر به صورت ناخودآگاه اتفاق می افتد, یعنی زندانی قبول ندارد و نمی پذیرد كه تغییر كرده است.

آیا اثرات شكنجه روانی و شستشوی مغزی پایدار است, تا كی و چه مدت ادامه دارد؟

انسان همواره در حال تغییر است و هر تجربه ای بر او اثر میگذارد. فردی كه شكنجه و زندان را تجربه كرده با فردی كه این تجربه را نداشته متفاوت است. یعنی كلیه آثار شكنجه هرگز برطرف نمیشود. اما تغییر سیستم ارزشی و باورهای جدید, ناپایدارند و هر چه این تغییر در شرایط بسته تر اتفاق افتاده باشد با تغییر محیط سریعتر و زودتر عوض میشود. باید به این نكته هم اشاره كنم كه شستشوی مغزی در شرایط باز و آزاد نیز اتفاق می افتد. تبلیغات و اثر تبلیغ, نوعی از شستشوی مغزی است كه مصرف كننده را متقاعد میكند, او ً لا به این جنس خاص نیاز دارد, ثانیا این مارك از همه ماركها بهتر است یا در مورد برخی گروههای مذهبی و فرقه ها كه از اصول شستشوی مغزی در شرایط باز استفاده میكنند .علامتی كه پایدار میماند احساس بی انگیزه شدن و كنار گذاشتن فعالیتهایی است كه منجر به دستگیری فرد شده است. معمو ً لا یكی از اهداف اساسی سیستم عامل شكنجه هم , ساكت و بی تفاوت نمودن افراد است.

نكته مهم دیگری كه در مورد پایداری اثرات شكنجه باید مطرح شود, این است كه وقتی شستشوی مغزی در فضای بسته و تحت شرایط تهدید و فشار اتفاق می افتد, پایداری اثرات آن به فضای جامعه نیز بستگی دارد. یعنی اگر احساس خفقان و رعب و وحشت در بیرون از فضای زندان نیزحاكم باشد, پایداری اثرات شكنجه بیشتر خواهد بود. در واقع هر وقت اطلاعات جدید فرد با باورهای قبلی اش مطابقت نداشته باشد, در باورهای فرد تردید ایجاد میشود و به عبارتی, اطلاعات و داده های جدید عقاید یا باورها را تغییر میدهد. به همین دلیل, همانطور كه در فضای زندان و محدودیت اطلاعات یك زمینه تغییر باورها مهیا میباشد, در محیط باز بیرون و اطلاعات جدید نیز مجددًا عقاید تغییر میكند.

آیا ترمیم آثار شكنجه, محتاج مراقبت و مواجهه ویژه ای است؟

بسته به نوع شكنجه و تاثیر آن بر فرد, طبیعتًا مواجهه و پرستاری هم فرق میكند. اگر فرد در شرایط فشار دچار علائم روانپریشی از قبیل اضطراب, افسردگی و احساس گناه زیاد شده باشد, بسته به نوع مشكل, درمان ویژه آن ارائه میگردد. مسئله مهم در این شرایط, درك فشارهای زیاد و تجربیات سخت فرد در زندان است. در واقع یك كانون اضطراب بعد از رهایی از شرایط زندان, نگرانی و اضطراب در مورد قضاوتهای دیگران است. نتایج تحقیقات در این زمینه نشان میدهد درد و رنج و بیماری افراد شكنجه شده سیاسی با سایر بیمان روانپزشكی كام ً لا متفاوت است. به طور كلی نیاز به انزوا, سكوت و شرم, انسانهای شكنجه شده را در نفرت عمیقی از خود فرو میبرد و باعث عدم ثبات در رفتارها میگردد.

چه از جنبه روانشناختی و چه از جنبه فیزیولوژیك, چطور به یك فرد شكنجه شده آسیب وارد میاید؟

مهمترین ویژگی و تفاوت انسان, احساس هویت فردی است. آزادی و انتخاب در فعالیتهای روزمره مثل انتخاب نوع لباس و انتخاب نوع و زمان غذا, تماشای تلویزیون یا شنیدن موسیقی, با دیگران بودن و . . . بر اساس نوع شخصیت فرد انجام میپذیرد و منجر به شكل گیری “من” میشود. “من دوست دارم” , “من میخواهم” و نظایر آنها. در شرایط زندان, این احساس وجود “من” و یا هویت فرد لطمه میخورد ,تمام آزادیها و انتخابها گرفته میشود. ابتدا محدودیتهای عینی مثل تعویض لباس, تعیین زمان اجباری برای غذا و یا نوبت دستشویی و حمام و . . . اعمال میشود و سپس وارد حیطه فكری و روانی فرد میشوند. همانگونه كه قب ً لا گفته شد, این فرایند از مجاری كام ً لا منطقی و معقول صورت میگیرد, با این منطق كه “انسان جایزالخطا است و هیج كس نمیتواند ادعا كند در زندگی خود اشتباه نداشته و هدف ما توجه دادن شما به خطاهایتان و اصلاح آنها میباشد” زندانی و قربانی تحت تاثیر و القاء قرار میگیرد. به این ترتیب اگر زندانی بخواهد در برابر این منطق مقاومت كند, متهم به غیر منطقی بودن میشود و اگرآن را بپذیرد شروع به از دست دادن باورها و هویتش میكند. در فضای تهدید و ارعاب و تحقیر و وحشت, فرد زندانی به جایی میرسد كه از انجام كارهای مباح خود در گذشته, مثل مسافرت رفتن , صحبت با دوستان, مطالعه كتاب و حتی نوشیدن یك لیوان آب میوه, احساس گناه و خطا میكند.

آیا میتوان مولفه هایی را برای بهداشت روان در زندان برشمرد؟

در زندان سیاسی, طبیعتًا این مولفه ها با هدف زندانی نمودن در تضاد است. به همین دلیل در بحث نظری كمتر كشوری حاضر به تایید مقوله ” زندانی سیاسی” است.

به نظر شما, فرد شكنجه گر و یا واقف بر اعمال شكنجه چه خصوصیاتی دارد؟

در بررسی شخصیت افرادی كه در جامعه یا خانواده اعمال خشونت میكنند, مشاهده شده كه اكثر این افراد به صورت مشخصی خود قربانی خشونت بوده اند. در واقع, پدر “كتك خورده”, پدر “كتك زن ” میشود. نكته دیگری كه در بررسی و درمان افراد شكنجه شده دیده شده است, میزان اهمیتی است كه فرد شكنجه شده در شرایط خارج از زندان نیز به حرفهای شكنجه گر میدهد و لذا میتوان اینگونه نتیجه گرفت كه بین شكنجه گر و قربانی, شباهتهایی وجود دارد. مهمترین این شباهت ها این است كه به ندرت شكنجه گر و یا قربانی به خودی خود از شكنجه و یا آموزش آن صحبت میكند. هر دوی آنها با رازی یكسان كه آنان را از دنیای زندگان جدا میكند به هم وابسته اند. در واقع شكنجه گران را اگر به صورت مجموعه و یا نظام نگاه كنیم, در می یابیم كه هیچ كس شكنجه گر به دنیا نیامده است, بلكه برای شكنجه كردن “تربیت ” میشود. در واقع شكنجه گران پیشاپیش بر مبنای ملاكهایی از قبیل گسستگی از محیط فرهنگی اولیه, بیكاری, وضعیت اقتصادی ناپایدار, بی اطمینانی نسبت به آینده و . .. انتخاب میشوند و ملاكهای كاذبی مانند زورمندی, استحكام, شجاعت, هوش و . . . برای انتخاب, به خود این افراد مطرح میگردد. در شرایطی كه این افراد بیشترین ارتباط با یكدیگر, یعنی گروه شكنجه گران دارند, از ارتباط با جامعه عادی محروم میشوند.

نكته دیگر این است كه به نظر میرسد این افراد خود به نوعی دچار شستشوی مغزی شده اند و اعتقاداتی به آنها القاء شده است. پدری كه فرزند خود را به قصد تنبیه تا حد كشتن كتك میزند, برای خود توجیه دارد. شكنجه گران هم خود را توجیه میكنند و یا به تعبیری توجیه شده اند و این در ابعاد فكری ذهنی و ناخودآگاه آنهاست كه خود را محق میدانند. این را هم اضافه كنم كه خیلی از آنها در جامعه ارتباطات به ظاهر خوبی دارند. در واقع دوشخصیتی اند و كسی نمیتواند گمان كند كه مخاطب او , روی دیگری دارد كه در محل زندان آشكار میشود. به نوعی تجزیه و انفكاك شخصیت در شكنجه كنندگان و یا سیستم طراحی كننده به وجود آمده است. احتمالات دیگری هم مفروض است, از جمله اینكه سیستمی كه طراحی شكنجه میكند, ممكن است پارانوئید باشد و دنبال دشمن بگردد, ولی خود آن افراد چون توجیه ایدگولوژیك میشوند و باور پیدا میكنند, عمل مینمایند. احتمال شیوع افراد سادومازوخیستیك كه از آزار دادن افراد یا از آزار دیدن لذت میبرند, در طیف شكنجه گران مورد بررسی علمی قرار نگرفته است.

نوع مواجهه با شكنجه در كشورهای جهان سوم و كشورهای پیشرفته چگونه است؟

در كشورهای توسعه یافته چون حقوق فردی انسان و كرامت وی بیشتر مطرح است, قانون بهتر اعمال میشود و لذا اگر میخواهند با فرد برخورد كنند, حتی در جنبه های سیاسی و امنیتی و اجتماعی, ابتداء سعی میكنند اطلاعات را جمع آوری كنند و بعد بر اساس مستندات با فرد برخورد میشود. یعنی اطلاعات مستمر در دست هست و به آن دلیل ها فرد بازداشت میشود و بعد او یا خطا را میپذیرد یا نه و البته در نهایت قانون تعیین تكلیف میكند. لذا كارآگاههای خصوصی خیلی فعالند تا جمع آوری اطلاعات كنند. ولی در كشورهای جهان سوم و در حال توسه, افراد را به محض اینكه فكری یا توهمی در مورد آنها وجود داشته باشد, صرف این توهم و نظریه كافی است كه با آنها برخورد صورت گیرد.در واقع بازجویی و تحت فشار قرار دادن آنها برای اثبات فرضیه است و باید اعترافاتی در جهت تایید فرضیه گرفته شود. اگر مسئله اجتماعی باشد و مثلا كسی كشته شده باشد یا دزدی رخ داده باشد , فشار زیادی بر فرد میاید كه اقرار كند و اگر اقرار نكرد, آزاد میشود. در موارد سیاسی هم اگر اطلاعاتی به دست نیامد و اقراری وجود نداشت, مسئله شستشوی مغزی, مرحله بعدی است كه باید فرد اعترافات نادرستی را عنوان كند.

و سوال آخر این است كه اساسَا آگاهی قبلی بر مقوله شكنجه و متدها و روشهای آن تا چه حد میتواند به فرد كمك كند تا مواجهه ای غالب با پدیده داشته باشد؟

این آگاهی قبلی در نحوه مواجهه موثر هست, اما كمك زیادی نمیكند, چرا كه فرایند به گونه ای ناخودآگاه تكوین مییابد.تصور كنید كه ما به امر واقف باشیم كه اگر میكروب سیاه زخم به بدن ما وارد شود, دچار عوارض آن و مبتلا به بیماری میشویم. اما به هر حال اگر میكروب مزبور وارد بدن ما شود ,به رغم آگاهیهای قبلی مبتلا میشویم, چرا كه فرایندی ناخودآگاه رخ میدهد و میزان آگاهی تاثیر قابل توجهی برای پیشگیری از روند ابتلا به بیماری ندارد. مگر اینكه میزان آگاهی باعث شده باشد كه فرد از قبل خود را قویتر كرده باشد و دفاعهای عمیق تری بروز دهد, مثل واكسنی كه فرد از قبل آن را تزریق نموده و آماده تر است. این آمادگی قبل موثر هست, اما تاثیرش هیچ وقت صددرصد و تمام و كمال نیست.

* *گفت وگوی صورت گرقته با مریم رسولیان (روانپزشک)

مقابله با چماقداران موتورسوار حکومتي



موتورسوارن چماق دار و خودروهاي ضد شورش رژيم، از نوع تقويت شده هستند و به سختي مي توان با پاي پياده و دويدن از آنها گريخت. ولي مي شود با روش هاي ابتکاري آنها را سرنگون کرد و به دام انداخت!!

1- ريختن روغن موتور يا روغن سوخته ماشين بر روي سطح آسفالت خيابان باعث ليز شدن خيابان شده و اين موتورسواران هنگام عبور از اين سطح ليز کنترل خود را از دست مي دهند و بدين ترتيب احتمال زمين خوردن آنها بالا مي رود. پس از زمين خوردن آنها بايد به سرعت به سمت آنها حمله ور شد و آنها را خلع سلاح کرد.

2- ترکيب مقداري روغن با بنزين يا گازوئيل و سپس ريختن آن بر کف خيابان و سپس آتش زدن آن.

3- بستن عرض خيابان با زنجير يا طناب مقاوم، و سپس بالا آوردن آن هنگام نزديکي چماقداران بي شرف حکومت باعث واژگوني آنها خواهد شد. سپس آنها مزه چماقدار بودن رژيم را در زير دندان هاي خود حس خواهند کرد!

4- وارد کردن ضربه محکم و برق آسا با کف دست به آنها و سپس حمله گروهي به سمتشان و خلع سلاح کردنشان. دقت کنيد ضربه اوليه بايد بي نهايت محکم وارد شود تا سبب از بين رفتن تعادل آنها شده و واژگون شوند. سپس بلافاصله بايد چند نفري بر روي آنها بيافتيد و امکان عکس العمل نشان دادن را از آنها بگيريد و خلع سلاحشان کنيد.

5- حمله از پشت سر به آنها و قلاب کردن دست در زير گلوي فرد دوم و کشيدن آن به سمت زمين به طور معکوس. در اين روش فرد پشتي نشسته بر روي موتور خودش هم سر در نخواهد آورد که چگونه کله پا شده است!

6- تور! انداختن چيزي شبيه تور ماهيگيري بر سر آنها نيز مي تواند به عنوان يک راه حل در مقابل آنها مطرح باشد.

7- روش ديگر براي آسيب رساندن به اين موتورسواران استفاده از کوچولوي قدرتمند "
کوکتل مولوتف" (بمب دستي آتش زا) مي باشد.


اما چگونه با آنها مقابله کنيم؟
تنها روشي که مي توان اين بي شرفان مزدور را به زانو در آورد حمله دسته جمعي و برق آسا به سمت آنهاست. مثلا زمانيکه آنها 5 نفري در حال تخريب يک ماشين در کنار خيابان هستند؛ يکباره 20 نفر از ما به سمت آنها حمله برق آسا و کوبنده کند، ولو با دست خالي...
اين مطمئنا تنها راه برخورد با آنها است. در غير اينصورت به هيچ وجه نبايست با آنها درگير شد. چون اين وحشيان کوچکترين بويي از انسانيت نبرده اند و شما را مطمئنا به بدترين شکل ممکن مورد ضرب و شتم قرار خواهند داد.
تنها راه مقابله با آنها همان هجوم برق آساي گروهي به سمت آنها و ضربه زدن به قسمت هاي حساس بدن آنها مي باشد. اينها را بايست به اشد مجازات رساند. ترحم بر اين حرامزادگان؛ ستمکاريست بر جوانان و زنان بي دفاع. هر يک نفر از اينها را اگر بتوانيم به سزاي اعمالشان برسانيم آينده بهتري را براي سرزمين خود رقم خواهيم زد. منتها زمانيکه که تعداد ما بيشتر از آنها باشد.
بنابراين از هم اکنون گروه ضربت خود را تشکيل دهيد و درباره به زير کشيدن اين جانيان با هم بحث و تبادل نظر کنيد و روشهاي ابتکاري جديد را پيدا کنيد.

- اولين نکته در مبارزه با اينها اين است که بايست دل شير داشته باشيد و به هيچ وجه نترسيد؛ به هيچ وجه... ترس شما همانا و غلبه آنها بر شما همانا!
- دومين نکته هم اين که به هيچ وجه تنهايي و در يک اجتماع کم تعداد به آنها حمله نکنيد. بلکه زماني که حداقل جمعيت شما 3 برابر تعداد آنها بود نقشه ادب کردن آنها را به مرحله اجرا در آوريد.

اگر موتورسوار حکومتي را گير انداختيم با او چه کار کنيم؟
1- ابتدا وي را خلع سلاح کنيد.
2- سپس تمام قسمتهاي بدن او را خوب بگرديد تا مطمئن شويد خلع سلاح شده است. دور بازو، دور ران، دور زانو، اطراف باسن، دور مچ دست و مچ پا، پشت کمر، دور قفسه سينه و خلاصه همه جاي بدنش را به خوبي بگرديد تا مطمئن شويد اسلحه گرم يا سرد ديگري ندارد.
3- موتور چماقدار را با بنزين خودش آتش بزنيد! براي اين منظور درب باک موتور را باز کرده و بنزين آن را در اطراف و روي موتور بريزيد و سپس با فندک يا کبريت آن را آتش بزنيد. حواستان باشد بنزين زياد در باک انباشته نشده باشد تا انفجار مهيبي رخ ندهد و به خودتان آسيبي وارد نشود. بنزين باک را کاملا روي زمين و روي موتور خالي کنيد و سپس آنرا آتش بزنيد.
4- بيسيم او را براي خود برداريد. مراقب باشيد که بي سيم را تنها در جاهاي عمومي شلوغ روشن کنيد. چرا که احيانا موقعيت مکاني شما با بيسيم روشن قابل ردگيري است. به هيچ وجه آن را در منزل خود، دوست و آشنا و کلا در محله خودتان روشن نکنيد. باطري هاي آن را در بياوريد تا مطمئن باشيد که کار نمي کند. فقط مواقع درگيري ها توي خيابان شلوغ آن را درآورده، باطري هايش را وصل کنيد و به مکالمات آنها گوش دهيد. شايد نکته مهمي به دست آورديد! با يک ضبط کننده ديجيتالي صدا هم ميشه صداي مکالمات بيسيم اونها را ضبط کرد و روي اينترنت منتشر کرد!
5- از فرد دستگير شده عکس و فيلم بگيريد. البته با نشان دادن کارت شناسايي همراهش در فيلم و عکس. مثلا از او بخواهيد با دست علامت V نشان بدهد و از او فيلم و عکس بگيريد و کارهاي بامزه انرژي زاي اينچنيني! حتما فيلمها و عکس هاي خود را بر روي اينترنت منتشر کنيد.
6- در صورتي که بر خشم خود مسلط هستيد مي توانيد وي را آزاد کنيد. ما که مثل اونها نيستيم!

اين ويدئوي بسيار تحسين برانگيز را ببينيد تا مشاهده کنيد که چگونه تهراني ها موتورهاي موتورسواران بسيجي را به آتش مي کشند:

توجه کنيد: بسياري از کساني که مورد حمله اين وحشي ها واقع شده اند اصلا فکرش را هم نمي کردند که اين افراد آنها را هم مورد ضرب و شتم قرار دهند! ولي از آنجايي که خوشبختانه حکومت اسلامي سياستش مانند ديانتش است و همه چيز آن با بي شرفي پيوند خورده است، لذا شما بايست آمادگي مواجه با هرگونه برخوردي را داشته باشيد. بنابراين اگر خود را براي مقابله با اينها آماده نکنيد ممکن است فردا روز هنگام راه رفتن با دوستانتان در حين رفتن به سينما فرضا، مورد حمله اين حيوانات قرار گرفته و از جانب آنها مصدوم شويد. بنابراين خود و دوستانتان را براي مقابله با اين وحشي صفتان آماده کنيد.


منبع : ارتش سبز آزادی بخش ایران

راهنماي کمک هاي اوليه در برخوردهاي خياباني


اگر کمک هاي اوليه نمي دانيد با بکار بستن چند نکته اصلي مي توانيد در ثانيه هاي اول حادثه، مفيد واقع شويد و جان کسي را نجات دهيد.

به محض برخورد با کسي که مجروح شده، يا به زمين افتاده خود را به مجروح برسانيد و در راه رسيدن با فرياد ديگران را از مجروح شدن فرد مطلع کنيد و کمک بخواهيد. سپس مراحل زير را انجام دهيد:
1- تنفس: مطمئن شويد شخص مجروح مي تواند نفس بکشد. اگر چيزي جلوي نفس کشيدن او را گرفته (مثلاً لخته خون در دهان يا ماسک پارچه اي) سريعاً آنرا از دهانش دور کنيد.
2- اگر بعد از باز کردن راه هوايي، باز هم نفس نکشيد، شخص به تنفس مصنوعي دهان به دهان احتياج دارد. فرياد بزنيد و از اطرفيان بخواهيد کسي که کمک اوليه مي داند جلو بيايد و کمک کند.
3- خونريزي: فرد خونريزي کننده را روي زمين بخوابانيد. با يک پارچه تميز روي محل خونريزي فشار دهيد. اگر مکان خونريزي از گردن فرد يا اطراف دهان فرد است، مطمئن شويد فشار روي محل خونريزي تنفس فرد را مختل نمي کند. مهمتر از هر چيز تنفس زخمي است. براي جلوگيري از خونريزي طوري گردن فرد را فشار ندهيد که باعث خفگي اش شويد.
4- اگر فرد هوشياري کامل ندارد، يا روي زمين دراز کشيده، آب به دهان فرد نريزيد. آب در دهان فرد ناهوشيار باعث خفگي مي شود. همچنين سعي کنيد مجروح را به پهلو بخوابانيد. به اين صورت ترشحات و مايعات دهان وي به مجراي هوايي راه پيدا نمي کند.
5- ضربه به سر، (خصوصاً به همراه خونريزي از گوش) باعث کاهش هوشياري مي شود. فرد جهت را تشخيص نمي دهد و هر لحظه احتمال سقوط يا گم شدن در جريان اتفاقات دارد. به اين فرد کمک کنيد که از صحنه درگيري خارج شود. و تا مطمئن نشديد جاي امني نشسته است او را رها نکنيد.
6- حين حمل افراد مجروح، (خصوصاً افرادي که به کمر آنها آسيب خورده) نبايد به کمر فرد مجروح فشار وارد شود. بهترين راه حمل مجروح گذاشتن وي روي پتو يا يک پارچه بزرگ مثل چادر خانمها و حمل او با گرفتن گوشه هاي پارچه است. احتمالاً پيدا کردن برانکارد يا پتو در جريان کارزار سخت است، پس در صورت امکان فرد را بغل کنيد. ولي حمل مجروح در حالي که دست و پاي فرد از دو طرف توسط مردم کشيده مي شود مي تواند صدمات شديد به نخاع فرد وارد کند.
7- اگر افراد مسلط به کمک اوليه و کساني براي حمل مجروح بر بالين مجروح رسيدند، اطراف بيمار را خلوت کنيد. کمک کنيد که راه حمل کنندگان به سمت مکانهاي امن باز شود.
8- پليس ضد شورش مسلح به گاز اشک آور، اسپري فلفل و تانکرهاي آب جوش و مايعات اسيدي است. مايعات تخصصي مختلفي براي مقابله با هر کدام وجود دارد که متاسفانه در اين شرايط نمي توان به آنها دسترسي پيدا کرد. اما در اکثر موارد شستشوي عضو آسيب ديده، خصوصاً چشم ها با آب فراوان کمک مي کند. در مورد خاص اسپري فلفل بخاطر حلال چربي در آن، به سادگي با آب شسته نمي شود. شستشو با شير پرچرب کمک کننده است.
9- کمک بخواهيد. در حالي که سعي مي کنيد مجروح را به بيمارستان برسانيد فرياد بزنيد "پزشک". احتمال اينکه کسي که کمکهاي اوليه مي داند در نزديک شما باشد زياد است.

اگر کمک اوليه مي دانيد، خودتان به همراه دوستانتان گروههاي کوچک امداد تشکيل دهيد و مردم را ياري دهيد. يک گروه کوچک امداد متشکل از يک پرستار مجهز به وسايل کمکهاي اوليه، چند جوان قوي براي حمل مجروحين به نواحي امن که پرستارها ايستاده اند و چند وسيله نقليه (حتي موتور سوار) براي حمل مجروحين به بيمارستان هاي امن مي تواند جان ده ها نفر را به سادگي نجات دهند. امروز روزي است که با نجات هموطنانتان مي توانيد تا آخر عمر به شجاعت خود بباليد.