اگر اعدامی ها رادان و مرتضوی نیستند بساط خیمه شب بازیتان را جمع کنید .


جمهوری اسلامی اگر خیلی ادعای عدالت محوریت میشود باید بجای دو تا گروهبان عقده ای یگان ویژه ناجا ، سردار رادان و سعید مرتضوی ( آمران اصلی جنایت کهریزک ) را اعدام کنی تا شاید اندکی باعث تسلی خاطر بازماندگان شهدای کهریزک شود وگرنه این بساط خیمه شب بازی تان را جمع کنید که دیگر هیچ خریداری ندارد و مطمئن باشید با این ژانگولر بازی ها نمیتوانید پرونده جنایت کهریزک را ماست مالی کنید همانطور که نتوانستید بعد از 11 سال پرونده جنایت حمله به کوی دانشگاه در 18 تیر 78 را در نزد افکار عمومی مختومه کنید .

شعر درباره گشتهای ارشاد


امر به معروف خدا می کنم.......... وظیفه خویش ادا می کنم
تخصصم کنترل خواهران..........بهر رضایت خدا می کنم
گوشه ای از رمز و رموزم کنون..........فاش به خاطر شما می کنم
خواهر٬ اگر چادری و زشت بود .......... به حالت خویش ٬ رها می کنم
خوش بر و رو ٬ لیک ولی چادری ..........مال حلال است٬ صفا می کنم
مقنعه ای٬ زشت و یا خوشگل است..........خوشگلو از زشت سوا می کنم
زشت اگر٬حاجت ارشاد نیست..........خوشگلا رو جای به جا می کنم
مانتویی و روسری و بدحجاب..........جنس خراب است ٬جدا می کنم
جنس لطیف است به دام بسیج..........نگاه کن ٬ ببین چها می کنم
کنترل و کنترل و کنترل ..........به سر٬ به تن ٬ به دست و پا می کنم
روسری و زلف برون ریخته..........کمی به صورتش نگا می کنم
قلوه لب٬ چشم خمارش ببین..........وه چه قشنگ است٬ صفا می کنم
سینه برجسته زیباش را.......... استغفرالله ! که حیا می کنم!
گشاده گی و تنگی دامنش..........با نظر پاک نگا می کنم
گود کمر ٬ فربهی باسنش..........سنگر خصم است٬ گرا می کنم
چکمه نباشد به تبرج شبیه ..........کمی نگاه به ساق پا می کنم
ناخن پا ٬ ناخن دستش ببین ..........اگر که لاک است حنا می کنم
بعد ورانداز قد وقامتش..........خواهرک خویش صدا می کنم
تا نشوم غرق گنه من ٬ نگاه .......... گه به زمین٬ گه به هوا می کنم
«امر به معروف » کنم اندکی .......... «نهی ز منکر» کمی اجرا کنم
چه لعبتی چه نارنین دختری .......... توی دلم خدا خدا می کنم
تا نرمد ٬ نرم شود همچو موم .......... دست به درگاه خدا می کنم
رفته ز کف طاقت و تدبیر من .......... طاقت و تدبیر رها می کنم
گویمش ای یار ز دستم مرنج..........وظیفه خویش ادا می کنم
کم کمکی باسخن الکن ام..........الف ب ی عشق٬ هجا می کنم
چون که بیفزود کمی جراتم..........صحبت از عشق و و فا می کنم
وای که شد معصیت من فزون..........فکر هوس فکر هوا می کنم
توبه بیا تا «بکنم» من تو را.......... «خویش» ندانم که چرا می کنم
توبه تویی پاسخ هر معصیت..........بهر «خدا» توبه تو را می کنم
گفته به من دختر ایران به خشم:.......... «مزاحمت چرا روا می کنم»
گفته که :«من خواهر تو نیستم..........راست بگو اگر خطا می کنم»
«نهی ز منکرات » خواهرت کن.......... کجا تو دیدی که زنا می کنم؟
«امر به معروف» بکن مادرت..........شرم ز باور شما می کنم
گفته به من دختر ایران : «عمو !» .......... «گم بتمرگ٬ من چه خطا می کنم؟»
هست مرا قدرت تشخیص من .......... گر که خطا یا که روا می کنم
« گیر نده » ٬ «خفه بمیر » ور نه من .......... «چوب به آستین شما می کنم»

لیدی گاگا کجایی .... سد علی تنها شده

مجتمع بلوار آفریقای وزارت اطلاعات – عکس



ناگفته های علی افشاری از تاریکخانه اشباح



به نام هستي بخش رياست محترم قوه قضائيه جناب آقاي آيت الله شاهروديبا سلام و احترام اينجانب علی افشاری، در آذرماه سال 1379 با دستور قاضي شعبه 26 دادگاه انقلاب اسلامي تهران بدون تفهيم اتهام و دلايل آن بازداشت و به همراه آقاي مهندس عزت الله سحابي روانه زندان اوين شدم . موضوع اوليه اتهام ،به سخنراني اينجانب در ميتينگ" اعتراض به شكل گيري انسداد سياسي" در دانشگاه اميركبير مورخ 6/9/1379 با عناوين تبليغ عليه نظام، تشويش اذهان عمومي و توهين به رهبري اختصاص داشت . پس از گذراندن قريب به 8 روزدر بخش عمومي زندان اوين به بند انفرادي 240 زندان اوين منتقل شدم و بازجويي امنيتي آغاز شد كه از همان ابتدا با فحاشي ، توهين و برخوردهاي اجباري همراه بود. پس از يك هفته بازجويي پيوسته و توام با بي خوابي و ايستادن هاي ممتد مقابل ديوار و تهديد به انواع و اقسام شكنجه ،به دليل عدم پذيرش خواست بازجويان در قبول اتهام براندازي ، پس گرفتن سخنان اعلام شده در سخنراني فوق الاشاره ، معذرت خواهي از رهبري و رياست قوه قضائيه و پاسخگويي به سئوالات خارج از چهارچوب موضوع بازداشت ، پس از 24 ساعت بيخوابي در حالي كه در صندلي عقب ماشين خوابانده شدم و چشم بند به چشم ، در داخل پتو پیچیده شدم به مكاني كه به قول بازجويان "تاريكخانه اشباح " بود و بعدها فهميدم بازداشتگاه 59 سپاه پاسداران است ، منتقل شدم. در همان شب انتقال مورد ضرب و شتم و فحاشي از سوي چند نفر قرار گرفتم و مجبور شدم بر خلاف حقوق و تمايلم به پاسخگويي در باره موارد خارج از موضوع بازداشت بپردازم. از اين زمان به بعد شدت و عمق فشارها ي جسماني و رواني ، محروميتها ،خلا عاطفی و ايزولگي به تدريج و به صورت مستمر، چنان فزوني يافت كه پس از يك ماه ايستادگي ناگاه مقاومتم شكست و شخصيتم را فروريختند و چونان كودكي كه در فضايي غريبه قرار گرفته است از فضاي گذشته ام گسسته و تبديل به موجودي مصلوب الاختيار و فاقداراده شدم كه چون مومي در دستان بازجو بود و بازجو در موقعيتي مسلط قرار گرفت . در اين وضعيت بحراني همچون بيمار رواني سير معكوس اجتماعي شدن را طي كردم و روز به روز فاصله بيشتري با شخصيت قبليم پيدا كردم . وضعيتم بگونه اي بود كه توان مخالفت و ايستادگي در برابر بازجو را نداشتم و تنها توانم معطوف به كاستن از شدت و ابعاد خواسته هاي بازجو بود. خواست بازجويان در اين دوره ، ابتدا عينيت بخشي به سناريوها و ذهنيت هاي آنان در مورد پرونده هاي ملي نظير كوي دانشگاه ، حادثه خرم آباد ، عملكرد دفتر تحكيم وحدت و جنبش دانشجويي وتلاش براي اخذ اعترافات مورد نظر در مورد اصلاح طلبان و جريانات سياسي رقيب و پاسخگويي به سئوالات از طريق فشار ، اغفال و تلقين بر اساس طرح هاي از پيش تعيين شده بود، اما پس از خودداري نهايي اينجانب در يك دوره پرفراز و نشيب 45 روزه كه در اوج فشارها و محروميتها قرار داشتم ، به انجام مصاحبه ويدئويي عليه مواضع قبلی خودم و اعلام مواضع توبه آميز تغيير يافت و اينجانب نيز به ناچار تن به انجام مصاحبه دادم تا مجبور به اعتراف دروغ عليه ديگران و روايت كژتابانه وقايع مهم ملي و جنبش دانشجويي در چارچوب تصورات غير واقعي تيم بازجويي نشوم . اما در همان شرايط شرط كردم كه مصاحبه جنبه تحليلي داشته باشد و جنبه خبررساني و افشاگرانه پيدا نكند . روال انجام مصاحبه اجباري بدينترتيب بود كه نخست محورها از سوي سربازجو ديكته شد و پس از چانه زدن با بازجو ، متن اوليه مصاحبه با اعمال نظر تيم بازجويي تدوين شد و سه مصاحبه ويدئويي در داخل محيط بازداشتگاه با حضور تيم بازجويي صورت گرفت . فيلمها براي تيم كارشناسي ارسال شد و مجدداٌ بر اساس نظر كارشناسان و تغييرات آنها بر روي متن هاي پياده شده مصاحبه ها ، متني جديد تهيه گشت و در اختيار اينجانب قرار گرفت تا آن را حفظ كنم و پس از يك روز تمرين به مكاني در داخل پادگان عشرت آباد منتقل شدم كه قرار بود مصاحبه اي ويدئويي با يك تيم فيلمبرداري حرفه اي صورت گيرد ، كه ناگاه و بدون هيچگونه پيش زمينه قبلي با خبرنگار و تيم فيلمبرداري صدا و سيما مواجه شدم . اشارات بازجو نشان از آن داشت كه نبايد واكنشي نشان دهم و از آنجاييكه من از حق "خود بودن" بعنوان بديهي ترين حق يك انسان محروم بوده و اراده مستقل خودم را از دست داده بودم و از اذيت و آزار جهت تحميل اعتراف دروغ بر روي ديگران هراس داشتم ، ناچار تسليم شدم . اما روال آن مصاحبه به اصطلاح داوطلبانه كه در ظاهر بنا به درخواست اينجانب صورت گرفت ، خود حكايت تلخ ديگري است كه نشان مي دهد منافع گروهي و اميال قدرت طلبانه براي ذبح حقيقت و تحريف واقعيت ، هيچ مرزي را نمي شناسد. ابتدا شخص بازجو در حضور مصاحبه گر و تيم فيلمبداري صدا و سيما بر روي صندلي مصاحبه كننده نشست و من در حالي كه روبروي او قرار داشتم و نگاهم به دوربين صدا و سيما بود ، متن مكتوب آورده شده از بازداشتگاه را از حفظ به صورت پيوسته و يكسره بدون هيچگونه سئوال و جوابي خواندم . البته در حين خواندن نيم نگاهي نيز به متن مكتوب داشتم. كل اين مصاحبه در يك كاست نيم ساعته به صورت مجزا فيلمبرداري شد . بازجو اعلام كرد كه اين فيلم را براي تيم بازجويي و پاره اي مقامات مي خواهد و ارتباطي با مصاحبه تلوزيوني ندارد. سپس مصاحبه كننده صدا و سيما ( آقاي فلاح ) بر روي صندلي نشست و در چهارچوب متن از پيش تعيين شده سئوالاتي را مطرح كرده و من نيز پاسخهاي مد نظر بازجويان را ارائه كردم كه به مدت بيش از يك ساعت در كاست هاي جداگانه تصويري ضبط شد . در واقع كلماتي كه از زبان من در اين مصاحبه و مصاحبه هاي ويدئويي قبلي جاري شد ، هيچيك سخنان من نبود ، بلكه اراده و خواست تيم بازجويي بود كه در اثر فشارهای سنگین وارده، از زبان من بيان مي گشت . اين مصاحبه به صورت يك فيلم ساختگي بود كه نقش من بازيگري در جايگاه مصاحبه شونده بود و تيم بازجويي كارگرداني آن را بر عهده داشت . اما متاسفانه در حالي كه قاضي پرونده به شكلي صريح اعلام كرده بود كه اين مصاحبه داخلي است و در رسانه ها ي عمومي پخش نمي شود . بر خلاف توافقات صورت گرفته ، مصاحبه به صورت گزينشي و با مونتاژ فيلم پرشده در حضور بازجو و فيلم مصاحبه با خبرنگار صدا و سيما در بخشهاي خبري صداوسيما پخش شد. در اين دوران چند نامه توبه آميز نيز از اينجانب خطاب به قاضي پرونده ، رئيس قوه قضائيه و شوراي عمومي دفتر تحكيم وحدت گرفته شد كه روال آن مطابق متن مصاحبه به صورت تحميلي و ديكته شده از تيم بازجويي بود كه هيچكدام عقايد و ديدگاههاي من نبود بلكه نمايانگر شخصيتي بود كه در جريان بازجويي اجباري از من ساخته شده بود . البته نامه هاي فوق منتشر نگشت. همچنين در اين دوران ، اجبار و فشار بسياري بر من وارد شد تا در چهارچوب القائات و ذهنيت بازجويان اطلاعاتي در خصوص فعالين اصلاح طلب و دانشجويي درقالب فرمهاي تك نويسي بنويسم . سرانجام به لطف پروردگار در حالي كه به شدت به لحاظ روحي به هم ريخته و پريشان بودم و حتي چند بار تا آستانه خودكشي با سيم برق رفتم ، در نيمه دوم خرداد ماه سال 80 در آن شرايط دشوار شخصيت به هم ريخته خود را در داخل بازداشتگاه بازيافتم و شخصيت واقعي و پيش از بازداشتم دوباره نمايان گشت . و در مقابل برنامه بازجويان ايستادم و از انجام خواسته هاي آنان سرباز زدم و در اولين فرصت تمامي موارد خلاف و اعترافات دروغ را به اطلاع قاضي پرونده رساندم و در اولين ملاقات با خانواده مختصري از اجحافات صورت گرفته را جهت روشنگري به اطلاع افكار عمومي رساندم . مجدداٌ دوباره فشارها و تهديدها آغاز شد و مرا تهديد كردند كه تا چند سال به صورت انفرادي در بازداشتگاه 59 خواهم ماند و به حبسي طويل المدت بيش از 15 سال محكوم خواهد شد . امكان دفاع در فضاي افكار عمومي پيدا نخواهم كرد و قس عليهذا و مرتباٌ عنوان مي كردند كه قاضي و دادگاه در اين پرونده نقشي ندارند وآنها تعيين كننده نهايي و اصلي سرنوشت پرونده مي باشند .در تيرماه سال 80 قرار بازداشتم تبديل به وثيقه 200 ميليون توماني شد و علي رغم آنكه خانواده من در مرداد ماه سال 80 تمامي وجه وثيقه را با اخذ تاييديه كارشناسي دادگستري به صورت سندهاي ملكي تاديه نمودند ، بدون تفهيم اتهام جديدي تا آذرماه سال 80 در بازداشتگاه 59 در سلول انفرادي بسر بردم كه در سه ماه آخر آن هيچگونه بازجويي صورت نگرفت . در مجموع اهم مصاديق اذيت و آزار جسماني و رواني در اين دوران بازداشت 356 روزه بشرح زير مي باشد :
• 328 روز حبس انفرادي كه 128 روز آن در سلول انفرادي به ابعاد 3/1 * 2 متر و 200 روز در سلول به ابعاد 3 * 6 متر گذشت . • حضور در بازداشتگاه هاي امنيتي و نظامي با رده حفاظتي بالا • حضور در بازداشتگاه حفاظت اطلاعات وزارت دفاع در جنب فرودگاه مهر آباد كه سلول هاي آن در نزديكي فرودگاه قرار دارد و صداي ناهنجار و گوشخراش نشست و برخاست پيوسته و لاينقطع هواپيما جايي براي آرامش باقي نمي گذارد . • ضرب و شتم با چشمان بسته و فحاشي و توهين هاي بسيار و زننده • بي خوابيهاي مداوم و گسترده بگونه اي كه يك مورد آن 4 روز مداوم بود • تهديد مكرر به اعدام و صحنه سازي و برقراري مقدمات اعدام مصنوعي و تلاش براي وادار كردن به نوشتن وصيت نامه • نگاه داشتن ايستاده به روي ديوار به صورت طويل المدت • تهديد به انواع و اقسام شكنجه همراه با فرياد هاي گوشخراش به صورت متوالي در گوشهاي اينجانب كه برخي از آنها متضمن فشارهاي جنسي بود . • تهديد به بازداشت اعضاي خانواده و دوستان • محروميت عاطفي و حسي و ممانعت از برقراري ارتباط موثر و آزاد با خانواده و وكيل • بي خبري و محروميت از كتاب و روزنامه به مدت 8 ماه و محروميت مطلق از تلوزيون ، راديو و مطبوعات اصلاح طلب • بستن چشم بند در تمام دوران حضور در بازداشتگاه • بردن پاي تخت به منظور زدن كابل و برقراري مقدمات آن • فشارهاي رواني گسترده • قرار گرفتن در معرض سرما بگونه اي كه عمدتاٌ در فصل زمستان شبها در اتاقي سرد قرار داشتم • شرايط بهداشتي نامناسب • محروميت از مكالمات تلفني آزاد و محدوديت تماس تلفني در حضور بازجو • محدوديت و محروميت در استفاده از هواخوري بگونه اي كه در طول 4 ماه نخست حبس ،روزانه 5 دقيقه در حياط كوچك بازداشتگاه با چشم بند امكان هواخوري داشتم . • فريب و دروغپردازي جهت وارونه نشان دادن مسائل و فضاي سياسي كشور و جنبش دانشجويي • انتقال اخبار كذب و دروغ به نقل از دوستان و فعالين سياسي اصلاح طلب • انتقال بوسيله آمبولانس (كه در برخي موارد روي برانكارد قرار مي گرفتم ) از بازداشتگاه به دادگاه • بازجويي نامحدود در تمامي حوزه ها و خارج از موضوع بازداشت پس از آزادي با وثيقه 200 ميليون توماني از طريق مصاحبه مطبوعاتي و نامه نگاري به مسئولين بلند پايه نظام و پيگيريهاي حقوقي به آگاهي بخشي پيرامون مسائل دوران بازداشت و مطالبه حقوق تضييع شده پرداختم ولي متاسفانه پاسخي دريافت نكردم و در عوض دو سال ديگر به ناحق ، تحت اتهامات بي اساس به زندان افكنده شدم و تاوان ايستادگي بر روي مواضع و حقوق انساني خود را پس دادم . آقاي شاهرودي آنچه در اين پرونده بر من گذشت ، آئينه تمام عيار تخلفاتي است كه جنابعالي چندي پيش براي دستگاه قضايي برشمرديد و تا زماني كه عاملين و صحنه گردانان اين تخلفات به سزاي اعمال غير انساني و غير شرعي خود نرسند ، نمي توان به انجام اصلاح واقعي در دستگاه قضايي اميد داشت . اينك پس از گذشت افزون بر 55 ماه از تشكيل پرونده و 44 ماه از آزادي با قيد وثيقه 200 ميليون توماني ، روز سه شنبه مورخ 1/6/1384 بعنوان زمان برگزاري دادگاه اينجانب ابلاغ شده است. حال با عنايت به توضيحات فوق الذكر و سياسي بودن ماهيت اتهامات وارده ، التزام به فرايند دادرسي عادلانه ، اعلاميه جهاني حقوق بشر ، موازين ديني و حقوق من بعنوان يك انسان حكم مي كند مطابق اصل 168 قانون اساسي دادگاه اينجانب به صورت علني و با حضور هيئت منصفه برگزار گردد . از آنجائيكه مصاحبه ويدئويي ساختگی گرفته شده از اينجانب در دوران بازداشت، در بخشهاي خبري پر بيننده صدا و سيما با پوشش تبليغاتي گسترده پخش شده است ، از اين رو موجبي براي مخالفت با علني شدن دادگاه به دلايل امنيتي وجود ندارد . وقتي طرح مطالب توضيحي و به اصطلاح روشنگرانه پيرامون اعمال مخل امنيت كشور ( به زعم آقايان ) در رسانه هاي خبري در دوران بازداشت مشكل امنيتي ندارد به طريق اولي اطلاع افكار عمومي و رسانه هاي عمومي از مطالب مطروحه در دادگاه , دفاعيات طرح شده در خصوص بي اساسی اتهامات و مفاد مصاحبه به منظور سنجش ميزان واقعيت اتهامات وارده نيز خالي از تبعات امنيتي است . ترديدي نيست كه برگزاري دادگاه صالح علني ، مناسبترين راهكار براي داوري درست افكار عمومي و فعالين دانشجويي پيرامون وقايع رخ داده در اين پرونده و حواشي آن بعنوان فرازي از تاريخ معاصر و نحوه برخورد قضايي و امنيتي با يك فعال دانشجويي مي باشد . كيفيت برگزاري دادگاه اينجانب مي تواند آزمون ديگري براي سنجش اصلاحات ادعايي در دستگاه قضايي و ميزان جامه عمل پوشيدن قانون شهروندي باشد. به اين لحاظ مصرانه خواهان برگزاري دادگاه به صورت علني و بر اساس مقتضيات فرايند دادرسي عادلانه مي باشم .
و من الله التوفيق
علي افشاري 24/5/1384

عکس لباس شخصی های حمله کننده به حسنیه دراویش گنابادی در کرج


نیروهای لباس شخصی که خود را از پرسنل معاونت اطلاعات سپاه معرفی می نمودند روز گذشته اقدام به بازرسی حسینیه دراویش کرج و همچنین احضار شش تن از دروایش به معاونت اطلاعات سپاه کرج نمودند.

در ساعات پایانی روز چهارشنبه حدود 20 نفر از نیروهای لباس شخصی مجهز به بی سیم و ... که خود را ماموران معاونت اطلاعات سپاه معرفی می کردند بدون مجوز قضایی وارد حسینیه دراویش گنانبادی در کرج و منزل برخی دراویش شده و انجا را مورد بازرسی و تفتیش قرار دادند.

این افراد علت حضور خود در حسینیه دراویش را تحقیق و بازجویی پیرامون ضرب و شتم یکی از مأمورین خود در شهرستان کرج و شناسایی ضارب اعلام نمودند .

همچنین شش درویش گنابادی به اسامی سعید کریمایی، پوریابراتی، محمد ساکی، کمیل رحیم زاده، احسان دشتی وسعید دشتی ،شب گذشته از سوی بخش اطلاعات سپاه پاسداران شهرکرج به صورت غیرقانونی احضار شدند .

احضاریه این افراد بر روی سربرگ نیروی مقاومت بسیج و از سوی مقامی فاقد هویت و بدون رعایت تشریفات دادرسی تنظیم گردیده و برای روز یکشنبه 6 تیرماه ، به معاونت اطلاعات سپاه احضار شدند .

بنابرگزارشهای پایگاه خبری مجذوبان وابسته به دراویش گنابادی ؛ بدون مجوز مقام قضایی منازل شخصی دو تن از دراویش به نامهای رحیم زاده و دشتی نیز مورد تفتیش و بازرسی مأمورین قرار گرفته است .

بنابراین گزارش ؛ مأمورین پس از بازجویی و استنطاق چند تن از حاضرین در حسینیه ، تهدید نموده اند در صورت عدم شناسایی و معرفی ضاربین ، نسبت به برخورد با دراویش اقدام خواهند کرد .

همچنین براساس این گزارش ؛ دراویش در نامه ای خطاب به دادستان نظامی شهرستان کرج ، نسبت به تحركات گروهي آشوب طلب و مغرض كه با سوء استفاده از عناوين برخي مراكز نظامي ، قصد بلوا ، جوسازي و درگیری با دراويش را دارند و اهداف و مقاصد شومی را دنبال می کنند ، اعتراض كردند . دراويش در اين شكايت نامه ، به برخي رفتارهاي ناشايست و ضد انساني اين گروه اشاره و مي نويسند : این جماعت هر از چندی با اجتماع مقابل حسينيه دراويش و سردادن شعار و اهانت به بزرگان اين سلسله ، قصد حمله به اين مكان عبادي را دارند كه خوشبختانه تاكنون با درايت و خويشتنداري دراويش ، از هرگونه درگيري و مقابله به مثل ممانعت به عمل آمده است . حتی در زمان برگزاري مجالس درويشي نيز سوار بر موتورسیکلت با حضوردر مقابل حسينيه و تردد دركوچه هاي اطراف با ايجاد سروصداهاي مهيب و آزار دهنده ، علاوه بر اخلال در آسايش اهالي ، با فحاشي و بعضاً هتك نوامیس عابرین ، دراویش و مردم را تحریک به درگیری می کنند.

شبیخون فرهنگی – کاریکاتور

عکس عماد باقی بعد از آزادی از اسارت

مکاتب سیاسی در عرصه شطرنج - طرح

پوستر : هموطنان‌مان را به دست متجاوزان گشت ارشاد نسپاریم !

عکس هایی منتشرنشده از تجمع معترضان هفتم تیر 88 در مسجد و خیابان قبا




وبلاگ ناخانا - عکس هایی از مراسم بزرگداشت شهید بهشتی در مسجد قبا و خیابان قبا/ هفتم تیر 1388



حجت الاسلام فاطمی نیا؛ سخنران مجلس



معترضان به نتیجه انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری به بهانه بزرگداشت شهید بهشتی در مقابل مسجد قبا جمع شده اند و منتظر میرحسین موسوی اند که البته نیروهای حکومتی مانع حضور میرحسین در این مراسم شدند





فایزه رفسنجانی که در این مراسم حضور داشت در حال پاسخگویی به پرسش منتقدان آقای هاشمی رفسنجانی ست. دختران و زنانی که در این عکس دیده می شوند از فایزه می پرسیدند که چرا آقای هاشمی سکوت کرده است





مهدی کروبی و آیت الله غفاری در این مراسم حضور داشتند





مجری مراسم سیدجواد هاشمی بود





جوانان روی برگه ها می نوشتند: “فردا ساعت 5 تجریش” و قرار تظاهرات روز بعد را هماهنگ می کردند



تعظیم ذلت دربرابر شاه و ولایت - عکس

بسیجی : لاریجانی غلط زیادی نکن ! کاریکاتور

امیر جوادی فر لنگرودی چطور بشهادت رسید ؟


امیر جوادی فر لنگرودی
سن : ۲۴ ساله، تولد: 02/01/1363
محل سکونت : تهران - تولد: رشت
تحصیلات : دانشجوی رشته‌ی مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد قزوین
تاریخ شهادت : سه شنبه 23 تیر 1388 محل شهادت : تهران ، امیرآباد، بیمارستان فیروزگر، اوين
نحوه شهادت : در اثر شکنجه، ترکيدگي چشم‌، خونریزی ریوی، تشنج و ایست قلبی ریوی
ضارب : نیروهای شکنجه گر حرفه اي
آرامگاه :تهران بهشت زهرا قطعه211 ردیف 42 شماره 10

توضیحات :
شهید امیر جوادی فر لنگرودی، دانشجو مدیریت صنعتی دانشگاه قزوین، ترانه سرا و دانشجو بازیگری، روز 18 تیر درتقاطع خيابان شهداي ژاندارمري و دانشگاه، محدوده‌ امیرآباد توسط نیروهای لباس شخصي‌ دستگيرو مورد ضرب و شتم شديد قرار گرفته و بوسيله همين افراد به كلانتري 148تهران منتقل گرديد.
در کلانتری حال او در اثر ضرب و شتم به وخامت رسیده و ماموران كلانتري او را در ساعت 9 شب به بيمارستان فيروزگر منتقل و روز19 تير اورا از بیمارستان فيروزگر به شکنجه گاه كهريزك می برند.
در کهریزک با پوتین آنقدر به سینه و سرش می‌کوبند که یک چشمش ‌ترکيده و دچار خونریزی ریوی می‌شود . بعد از شکنجه شدید، در 23 تیردر مسيرانتقال به اوين ، دچار تشنج و ایست قلبی می‌شود . ده روز بعد، روز 3مرداد به خانواده‌ برای تحویل جسد خبر می‌دهند.
در5 مرداد پيکر متلاشي شده وي در بهشت زهرا، قطعه211 ردیف 42 شماره 10 خاکسپاري مي گردد. اطلاعات شهید در سایت بهشت زهرا نیز موجود می باشد.