سیامک فرهی - همیشه از عزت ابراهیمنژاد به عنوان تنها قربانی حوادث ۱۸ تیر سال ۷۸ نام میبرند، اگرچه برادر او اعتقاد دارد که مدارکی در اختیار دارد که ثابت میکند هفت دانشجو کشته شدند و هنوز هم جنازهی سه نفر از آنها پیدا نشده است. برای مرور حوادث ۱۸ تیر با علی احمد ابراهیم نژاد، برادر عزت ابراهیمنژاد گفت و گو کردم.
عزت فعالیتش را از جنبش دانشجویی شروع کرد، یعنی از فعالین اهواز بود. فعالیتش را از اهوار شروع کرد. حتی مدیر برنامهها بود. ماسم سالگردشریعتی، طالقانی و بازگان را خودش اداره میکرد و حتی مراسم سالگرد مصدق را در سال ۷۶، خود عزت برگزار کرد و سخنران مراسم هم بود.
فعالیتهای او از آنجا شروع شد و درشش در دانشگاه در سال ۷۷ که خاتمه پیدا کرد، برای خدمت به تهران منتقل شد. در ستاد مشترک تهران بود.
فعالیت دیگری هم داشت؟
شاعر بود. خدمت آقای سید علی صالحی و آقای شفیعی کدکنی آموزش میدید. یک سال بعد از اینکه شهید شد، تقریباً اواخر سال ۷۸ یا اوایل سال ۷۹ بود که شعرهای او را چاپ کردیم. البته شعرهای او در حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ صفحه بود که فقط ۸۰ صفحه آن چاپ شد و بقیه آن را سانسور کردند. آن هم به دستور مستقیم آقای مهاجرانی بود که توانستیم به هر حال همان یک بار چاپش کنیم.
از جزییات حادثهای که منجر به مرگ برادرتان شد، اطلاع دارید؟
زمانی که عزت با دوستانشان داشتند جلوی بچهها را میگرفتند که اینها وارد خیابان نشوند، یک درگیری شدید آنجا بین دانشجوها و گروه انصار حزبالله یا همان گروه فشار شروع شد. چون میدانید داخل حادثه کوی دانشگاه چند تا درگیری سخت بهوجود آمد.
یعنی انصار حزبالله عقبنشینی میکردند، نیروهایشان را آماده میکردند و دوباره حمله میکردند. دقیقاً جریان کشته شدن عزت را بخواهم برایتان بگویم باید اشاره کنم که ما کسی را که ضربه نهایی را زد، به دادگاه هم احضار کردیم اما متاسفانه دادگاه او را قبول نکرد، ولی ما همچنان بر روی حرف خودمان هستیم.
زمانی که عزت را زدند، جلوی همان درب اصلی کوی دانشگاه، بین دانشجوها بود. یک لحظه او را میکشند کنار. یعنی سه چهار نفر میریزند روی او و بچهها که از دور داشتند نگاه میکردند دیدند ریختند سر عزت و با باتوم و زنجیر به جانش افتادند.
چون قوزک پای عزت شکسته بود، زمانی که جنازه را آوردند، ران و دقیقاً کتف و دو دست او شکسته بود، فیلم آن هم هست دقیقاً. تمام پشت بدن او همه جای زنجیر بود.
دانشجوها موقعی که دیدند دارند او را میزنند، یک دفعه حمله کردند. متاسفانه یک کمی دیر عمل کردند و یکی از آنها اسلحه را درآورد و دقیقاً از همان فاصله یک متری شلیک کرد به سر او که به چشم چپش اصابت کرد و وارد ناحیه مغز او شد. لحظهای که این اتفاق برای او افتاد، دقیقاً ده دقیقه به هفت بود.
برادر عزت ابراهیمنژاد اعتقاد دارد که هفت نفر در حوادث ۱۸ تیر کشته شدند
او را بردند به بیمارستان و خون خیلی زیادی از او رفته بود. داخل بیمارستان خیلی از بچهها بودند. عزت، نیاز به خون داشت. از طرف وزارت اطلاعات و امنیت کشور هم سریع به بیمارستان فکس فرستادند، نامههای زیادی دادند و افراد زیادی آمدند که تحت هر شرایطی شده، ایشان را زنده نگه دارید.
تمام دانشجوهایی که آنجا بودند تست دادند، هیچکدام خونشان به عزت نخورد، دو تا از پرستارها تست خونشان به عزت خورد که اینها هم حتی خون را جدا نکردند. یعنی سرم توی دست پرستارها بود، داشتند خونگیری میکردند و مستقیم وارد بدن عزت میشد. متاسفانه نشد، خون خیلی زیادی از او رفته بود و سریع هم که او را داخل اتاق عمل بردند و عمل کردند، باز هم جواب نداد. دقیقاً ساعت پنج و ده دقیقه صبح در بیمارستان فوت کرد.
و دانشجوها تصمیم داشتند عزت را خودشان تشییع کنند؟
از ما خواستند. ما هم متاسفانه بنا بر شرایطی که داشتیم، نتوانستیم موافقت کنیم. واقعاً باید ما را ببخشند. میخواستند خودشان عزت را تشییع کنند تا شهرستان پل دختر، ولی اطلاعات فشار وحشتناکی آورد.
این فشارها به چه شکلی بود؟
فشار این بود که میگفتند اگر بگذارید عزت را دانشجوها ببرند، ما جنازه او را به شما تحویل نمیدهیم. الان که چندین سال از آن حادثه میگذرد، باز هم یک هفته قبل از ۱۸ تیر و یک هفته بعد از ۱۸ تیر، نه من و خواهرهایم، حتی پدر و مادر پیرم که حال ندارند اجازه نداریم که در طول این دو سه هفته برویم سر مزار.
گفتید که از هویت ضاربان اطلاع دارید. این اظهارات را به دادگاه ارایه کردید؟
اسم این افراد را همینطوری که ندادیم. هم سند هم مدرک ارایه کردیم و هم ما یک شاهد داشتیم که تحت فشار قرار گرفت؛ حتی به کمیسیون اصل نود مجلس هم آمد و آنجا شهادت داد و ضاربان را مشخص کرد.
ما این افراد را همراه وکیل با اسم و مشخصات به دادگاه ارایه کردیم؛ اینها به ما گفتند باشد شما بروید ما اینها را احضار میکنیم و مساله را پیگیری میکنیم. ما رفتیم و بعد از یک ماه به ما زنگ زدند و گفتند که این افراد را که شما گفتید، احضار کردیم و گفتند که ما اصلاً روز حادثه در تهران نبودیم.
این در صورتی است که موقعی که کسی را به عنوان متهم به آنجا میآورند حداقل باید یا وکیل ما یا یکی از اعضای خانواده آنجا باشد. فیلم هست، سند هست، مدرک هست. ما هر چه اینها را ارائه میدهیم، میگویند ما احضار میکنیم و اینها شاهد میآورند که ما آن روز آنجا نبودیم.
و حکم دادگاه چه بود؟
آنها خودشان بدون حضور هیچکسی، عزت را محکوم کردند. کسی را که اصلاً دیگر این جهان وجود ندارد به جرم براندازی محاکمه و حکم ارتداد او را هم صادر کردند...
این حکم را چه کسی تنظیم کرده بود؟
خود دادگاه و دادستان تنظیم کرده بود.
در خصوص عدم پیگیری پرونده، با فشار و تهدید نهادهای امنیتی هم روبرو شدید؟
آنها ما را تحت فشار قرار دادند و گفتند سریعاً پرونده را ببندید و از خیر آن بگذرید. از طریق اقوام به ما فشار میآوردند. یعنی اولین کاری که کردند اقوام نزدیکمان را علیه ما تهدید کردند. کاملاً تحت فشار بودیم، سالهای سال از طریق خود اطلاعات جلوی در خانهمان آمدند.
بهجز برادر شما آیا فرد دیگری هم جزو کشتهشدگان هست؟
ما افراد دیگری را داشتیم مثل خانم فرشته علیزاده که مسوول برد انجمن دانشگاه الزهرا بود. دقیقاً در فاصله صد متری عزت، کشته شد. یعنی دقیقاً دو ساعت بعد از کشته شدن عزت. با مدارکی که ما داریم، مطمئنیم که او هم کشته شد و از آن لحظه اصلاً جنازه او ناپدید شده است.
بعد از آن جریان، ما مراجعات زیادی به اطلاعات و دادگاهها داشتیم؛ خانواده او هم آمدند، برادر خانم فرشته علیزاده که معلم بود، خیلی پیگیری کرد. بعد از شش ماه که دیگر اصلاً جنازه او هم پیدا نشد، مادر او به خاطر همین مساله سکته کرد.
طبق پیگیریهای ما و برخوردهایی که بهصورت ناگهانی با خانوادههای مقتولان جلوی اطلاعات، دادگاه، زندان و پزشکی قانونی داشتیم، متوجه شدیم که با خانم فرشته علیزاده، هفت نفر کشته شده بودند.
متاسفانه در لحظه اول آنها تحت فشار قرار گرفتند و چون سازمانی هم نبود که از آنها حمایت کند، آنها نتوانستند دیگر پیگیری کنند. ولی ما تا آنجا که توانستیم اسناد و مدارکی جمع آوری کردیم. آدرسها و اسامی خانوادهها را داریم که زمانی که احتیاج شد، بتوانیم ارایه بدهیم.
ما افراد دیگری را داشتیم مثل خانم فرشته علیزاده که مسوول برد انجمن دانشگاه الزهرا بود. دقیقاً در فاصله صد متری عزت، کشته شد. یعنی دقیقاً دو ساعت بعد از کشته شدن عزت. با مدارکی که ما داریم، مطمئنیم که او هم کشته شد و از آن لحظه اصلاً جنازه او ناپدید شده است.
بعد از آن جریان، ما مراجعات زیادی به اطلاعات و دادگاهها داشتیم؛ خانواده او هم آمدند، برادر خانم فرشته علیزاده که معلم بود، خیلی پیگیری کرد. بعد از شش ماه که دیگر اصلاً جنازه او هم پیدا نشد، مادر او به خاطر همین مساله سکته کرد.
طبق پیگیریهای ما و برخوردهایی که بهصورت ناگهانی با خانوادههای مقتولان جلوی اطلاعات، دادگاه، زندان و پزشکی قانونی داشتیم، متوجه شدیم که با خانم فرشته علیزاده، هفت نفر کشته شده بودند.
متاسفانه در لحظه اول آنها تحت فشار قرار گرفتند و چون سازمانی هم نبود که از آنها حمایت کند، آنها نتوانستند دیگر پیگیری کنند. ولی ما تا آنجا که توانستیم اسناد و مدارکی جمع آوری کردیم. آدرسها و اسامی خانوادهها را داریم که زمانی که احتیاج شد، بتوانیم ارایه بدهیم.
وضعیت این شش نفر به چه صورتی است؟
تا آنجا که ما اطلاع داریم و بعدها دیگر نتوانستیم پیگیری کنیم، طبق شرایطی که داشتیم میگفتند سه تا از جنازهها را پیدا کردند و اطلاعات تحویل خانوادههایشان داده؛ ولی آن سه نفر، هنوز ناپدید هستند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر