بر اساس كشفيات باستان شناسي زادگاه انسان اوليه شرق و شاخ آفريقا بوده است يك گروه از اين انسانها كه در سواحل درياي سرخ و درياي پارس تمدني ايجاد نمودند با تغيير آب و هوا به شمال مهاجرت نمودند ولي در هزاره هاي بعد يا عصر يخبندان بسوي جنوب مهاجرت نمودند كه آنها را آريايي مي گويند. پارسها يكي از سه شاخه اصلي قوم آريا هستند كه حدود 5 هزار سال پيش از شمال درياي خزر بسوي فلات ايران مهاجرت نموده اند گروهي كه در خراسان و افغانستان امروزي ساكن شدند به پارتها و آريانها معروف شدند يك گروه نيز در شمال غربي فلات ايران ساكن شدند كه به آنها ماد يا مديا مي گفتند گروه سوم كه به اسب سواري و چابك سواري شهرت داشتند در ناحيه جنوب و سواحل خليج فارس و جنوب كوههاي زاگرس سكونت گزيدند و به پارسها ( اسب سواران ) شهرت يافتند اين قبيله بزرگ آريايي پادشاهي قدرتمندي در جنوب ايران ايجاد كردند كه بدليل دسترسي به آبهاي بين المللي بزودي شهرت جهاني يافتند و نام آنها بر تمام ايران اطلاق شد.
اگرچه آثاري از تمدنهاي مربوط به 6تا 7 هزار سال در بسياري نقاط ايران كشف شده است ولي هنوز زواياي پنهان بيشتر از 10 هزار سال تاريخ گم شده ساكنان فلات ايران ناپيدا است و تنها براي كمتر از سه هزار سال تاريخ مدون ايران، داده ها و نوشته هاي با ارزشي در منابع يوناني، رومي، عربي، و سنگ نوشته ها و لوحه هاي پارسي وجود دارد به بركت ترجمه اين آثار امروزه ديكر كسي نمي تواند كاخ پارسه گراد در استخر پارس و يا تاق بستان را از كارهاي ديوان و اجنه ها بشمارد و منكر ساخت آنها به دست بشر شود امروزه علم باستان شناسي به كمك مورخين شتافته تا رازهاي نهفته در اعماق قرون را كه هيچگاه مكتوب نشده اند و يا اگر هم نوشته شده اند بكلي از ميان رفته اند را آشكار سازد و اميد مي رود در آينده با كشفيات جديد بسياري از ابهامات روشنتر گردد، يافته هاي باستاني ثابت مي كند كه قبل از اعلام امپراتوري جهانگير و فدرال پارس در سال 538 ميلادي توسط كورش ، در شرق ايران ( زابلستان و باكتريا) و هم درغرب (ايلام) پادشاهي هاي مقتدري وجود داشته اند طبق تاريخ شفاهي و داستانهاي باستان نامه فردوسي در شرق و مركز ايران شاهنشهي ايران وجود داشته است كه با تورانيان( سرزميني در غرب سين كيانگ، شرق ازبكستان تا جنوب قرقيزستان امروزي) در نبرد هاي طولاني بود در غرب ايران سومريها و ايلامي و مادها حكومت مي كردند و با ظهور كورش تمام اين مناطق ( ايران، ماد ،ايلام و خوزيه تحت حكومت فدرال پارس و يا پرسيا قرار گرفت. و اين مملكت فدرالي متشكل از 35 پادشاهي، مملكت پارسيا و يا پرشيا ناميده شد با حمله اسكندر و آتش زدن و غارت پرسپوليس و پرسه گراد در دوره اين حكام نيز ايران همچنان پرسيا ناميده مي شد. ايرانيان باستان به اسب عشق و علاقه فراواني داشتند و بسياري از پادشاهان پيروزي خود را مديون اسبهاي تربيت يافته اي مي دانستند كه آنها را اسب پارس، پرس و يا فارس مي ناميدند اعراب كه به اسب خيل و خيول مي گفتند بس از پيروزي بر ايرانيان و به غنيمت گرفتن هزاران اسب پارسي به اسب فارس و به چابك سوار، فارسان و فرسان مي گفتند.
وقتي دريانوردان يوناني در هزاره اول قبل از ميلاد وارد سواحل خليج فارس شدند همه جا با كشتي ها و دريانورداني روبرو شدند كه به پارس شهرت داشتند، در نتيجه آنها نه تنها درياي پارس را پرسيا خواندند بلكه نام پارس را به كل فلات ايران اطلاق كردند و بويژه از دوره كوروش (سيراس) و داريوش ( دارا) كه از قبيله هخامنش يكي از قبايل پارسي بودند و بدليل وجود پارس گرد( يعني شهرپارس يا پايتخت پارس كه يوناني ها نيزآن را پرسه پليس مي خواندند) از اين دوره نام ديهه يا روستاك پارس كه نام بخش جنوب ايران بود بركل ايران اطلاق شد. و بعدها عربها نيز به تقليد از يونانيان، فارس (عربي شده پارس) را جايگزين كلمه عجم نمودند. بنابر اين كلمه پارس ( persia ) داراي دو مفهوم مضيق و موسع است. در معني محدود فارس يعني كسانيكه به زبان پارسي صحبت مي كنند (قوم پارس).
براي مدت مديدي ايران جزيي از سرزمين دارالاسلام بود و هنگاميكه از تمدن پادشاهان قبل از اسلام ياد مي شد از آنها به عنوان ملوك عجم و يا خسرو ( كسري)، بلاد فارس و يا بلاد عجم ، بلاد كسري و مملكت فرس ياد مي كردند و نام ايران براي چند قرن در تاريخ هاي رسمي گم شد (بجز يك دوره كوتاه در زمان صفاريان و سامانيان كه اشعاري در مدح عظمت قهرمانان ايران توسط افرادي چون رودكي سروده شد و با اشعار حماسي فردوسي كه در آن نام ايران 400 بار بكار برده شده است در اذهان مردم زنده ماند و تا اينكه در سال 1258 ميلادي مغولان خلافت اسلامي را سرنگون و بشدت تحت تاثير ادبيات قهرماني ايران واقع شدند و وزراي ايراني آنها القاب پادشاه ايران، شاهنشاه و خسرو ايران، وارث ملك كيان، وارث جم ، جم جاه و را به ايلخانان مغول و بعد به قاجارها دادند و اين القاب در همه جا شهرت پيدا كرد و در اين دوره فرهنگ كهن ايراني به سبك نويني احياء شد. و از اين زمان كلمه ايران بطور پيوسته در ادبيات ايران وجود داشته است اما اروپاييان در تمام ادوار تاريخي از نام كهن ديگر ( پرسيا) استفاده مي كردند تنها در سال 1740 در يك نقشه آلماني نام ايران نيز به چشم مي خورد. اعراب قبل و بعد از اسلام كلمه الاجم( ايراني) را استفاده مي كردند اعراب اين كلمه را از جم گرفته و واژه هاي زيادي از آن ساخته اند از جمله عجمه اعجم( گنگ) و اعجمي ( بيگانه ) و معجم را از آن ساخته و معني آصلي آن را دگرگون نمودند .
از قرن دوم هجري به بعد عربها نيز به تقليد از يونانيان، فارس (عربي شده پارس) را جايگزين كلمه عجم نمودند. بنابر اين كلمه پارس ( persia ) داراي دو مفهوم مضيق و موسع است. در معني محدود فارس يعني كسانيكه به زبان پارسي صحبت مي كنند (قوم پارس).
در مفهوم موسع كه بيشتر دركتب تاريخي مورد نظر نويسندگان و محققان اروپايي در رشته هاي تاريخ و جغرافيا است، فارس يعني همه كسانيكه در فلات ايران زندگي مي كرده اند و بويژه اقوام آريائي. در اين معني فارس شامل همه اقوام فلات ايران، پاكستان، افغانستان و نواحي آسياي ميانه و قفقاز نيز مي شود. اروپائيان كلمه پرشيا را براي تمام مردمان اين مناطق بكار مي بردند و عربها براي اين اقوام از كلمه عجم (ماخوذ و معرب از حرف جم) استفاده مي كردندكه هر دو مترادف ايران محسوب مي شود. آنها فارسها را بدلايل اهميتشان قريش العجم مي خواندندكما اينكه قريش را برترين قبيله عرب مي شمردند.
اروپائي ها كلمه پرشيا را در مقابل عربيا بكار مي بردند و منظور آنها همه اقوام ايراني بود ولي وقتي عربها بتدريج بجاي كلمه عجم از كلمه فارس( پرشيا) استفاده كردند، منظور آنها از فارس بيشتر فارس زبانان بود و گاهي اوقات نيزكلمه فارس را فقط به استان فارس اطلاق مي كردند و گاهي نيز كلمه فارس به پيروان آيين زرتشتي اطلاق مي شد و در مواردي فارس را به معني مجوسي و يا زرتشتي بكار مي بردند. كلمه پارس بعد از اسلام در خود ايران نيز جاي خود را به كلمه عربي فارس داد و مفهوم اصلي خود را از دست داد كاربرد محدود، مضيق و نادرست اين عبارت باعث شد كه دولت ايران در سال 1313 خورشيدي رسماً از همه كشورهاي خارجي بخواهد كه بجاي كلمه دولت فارس (پرشيا) و يا شاه پرشيا از عبارت قديمي تر " ايران" و شاهنشاه ايران استفاده كنند. از اين زمان به بعد نام پرشيا كه در ادبيات اروپايي واژه اي بسيار غني و متضمن ارزشهاي تاريخي و هنري زيادي بود، رنگ باخت و كلمه پرشيا به تاريخ پيوست در حاليكه اصالت نام تاريخي پرشيا و پرس به هيچ عنوان كمتر از نام ايران نبود و حق اين بود كه همانند مصر كه داراي دو نام تاريخي مصر و اجپت(ايكپت) است ايران نيز هردو نام خود را حفظ مي كرد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر